
از کی به این فکر افتاديد که پدر و مادر بيولوژيک ایرانی*تان را پیدا بکنيد و برای چی؟
از دوسال پیش تصمیم گرفتم که پدر و مادر واقعی*ام را پیدا بکنم.
دلیلش چه بود؟
به*هرحال خواه*ناخواه می*خواستم بدانم که پدر و مادر اصلی*ام کی*ها هستند، از کجا آمده*اند و ریشه*اشان کجاست.
ولی به*هرحال پدر و مادر هلندی*تان را به*عنوان پدر و مادر خودتان قبول داشتيد و دوستشان داشتيد، درست است؟
به*عنوان پدر و مادرم آنها را می*شناسم، ولی اینکه بگویم واقعا آنها پدر و مادرم هستند، واقعاً فکر نمی*کنم. به*هرحال بازهم تفاوت دارد.
زمانی که شما را پدر و مادر هلندی*تان به فرزندی قبول کردند، فکر می*کنم، سه*سال بیشتر نداشتيد. آن موقع احتمالاً هنوز درکی از این نداشتيد که اینها پدر و مادر واقعی*تان هستند یا نه. کی متوجه شديد که آنها پدر و مادر واقعی*تان نیستند؟
خیلی زود به من گفتند. در واقع زمانی که من شروع کردم زبان هلندی را یاد*گرفتن و صحبت*کردن، به من گفتند. پنج یا شش*سالم بود که به من گفتند پدر و مادر واقعی*ام نیستند.
و گفتند که پدر و مادر واقعی*تان بايد در ایران باشند؟
بله.
دوسال پیش هم رفتيد ایران، درست است؟ رفتيد اصفهان؟
در ماه ژوئيه گذشته برای اولین*بار به ایران رفتم.
چه حسی داشتيد از ایران؟
به محض اینکه وارد ایران شدم، احساس آرامش بهم دست داد. یک حس آرامش و اطمینان.
آن وقت از چه راه*هایی، از چه طریقی سعی کرديد پدر و مادر واقعی*تان را پیدا کنيد؟
زمانی که به ایران رفتم، بار اول، فقط از طریق اداره*ی بهزیستی دنبال پرونده*ام گشتم، اما چنین چیزی را پیدا نکردم. ولی این بار که بروم، می*خواهم از طریق روزنامه*ها اعلام بدهم و اگر امکانش باشد، توی تلویزیون هم با اطلاعیه*ای اعلام بکنم که چنین مسأله*ای هست.
و آیا "نیلوفر" نامی هست که از آغاز با شما بوده یا آن را در پرورشگاه گذاشتند؟
نه، احتمالاً توی پرورشگاه گذاشتند.
پس احتمالاً خیلی سخت و مشکل به نظر بیاید که شما بتوانيد کسی را از خانواده بيولوژيکتان پیدا کنيد، چون نه نام و نه فامیلی هست که از آن زمان مانده باشد.
تنها چیزی که می*دانم، اين است که سال ۱۹۷۴ يا 1975 کنار سینما پیدا شدم. توی آن مقاله نوشته*اند سال ۱۹۷۵. ولی اگر از من بپرسند می*گویم ۱۹۷۴. شاید هم اشتباه می*کنم.
دفعه*ی بعدی کی می*خواهيد ایران برويد، به*زودی؟
ترجیح می*دهم که تا سپتامبر آینده به ایران بروم. اگر بشود، اگرهم نه شاید کمی دیرتر.
گفتيد که خیلی از ایران خوشتان آمده. چه چیزش خوب بود، چه چیزی واقعاً براتان نظرربا بود که اینقدر خوششان آمده؟
هربار وقتی به یک کشور خارجی می*روم، همیشه احساس می*کنم شاید اینجا باشد آن چیزهایی که من دنبالش می*گردم. ولی وقتی به ایران رفتم، آن حس را دقیقاً داشتم. گفتم اینجاست، آن چیزهایی که دنبالش می*گردم اینجاست و سریع آن احساس آرامش بهم دست داد و حس خیلی خوبی داشتم که آنجا هستم.
ولی هرگز در مورد هویت*تان دچار بلاتکلیفی نشده*ايد که فکر بکنيد آیا ایرانی هستيد یا هلندی؟ از هر لحاظ؟
*با مسأله*ی هویتم مشکلی ندارم. من خودم را ايرانی نمی*دانم. من یک هلندی هستم، ولی باز یک*سری چیزها هست که فکر می*کنم بازهم متفاوتم. اینکه بخواهم از چیزی برایت اسم ببرم،* نمی*توانم. ولی به*هرحال یک*سری چیزهایی هست که همیشه فکر می*کنی تو متفاوتی از یک هلندی واقعی. ولی مشکلی با این قضیه ندارم.
ولی آیا تلاش می*کنيد ایران را بهتر بشناسيد و زبان فارسی را یاد بگیريد تا به ايران نزدیک*تر شويد؟
دارم سعی می*کنم زبان فارسی را یاد بگیرم. الان چند تا دوست ایرانی هم پیدا کرده*ام. به*نظرم غذای ایرانی خیلی خوشمزه است... و این حس را دارم که می*خواهم بیشتر راجع به ایران بدانم، تحقیق بکنم، بشناسم و فارسی را هم یاد بگیرم.
شما الان مجرد هستيد یا متأهل؟
نه، متاهل نیستم.
چه چیزی الان دوست داريد بگویيد تا بتوانیم با استفاده از این برنامه اعلام بکنیم تا به شما کمک بکند، برای اینکه خانواده و پدر و مادرتان را پیدا بکنيد؟
خواهشم این است که اگر کسی هست که احتمالاً آن زمان توی سینما کار می*کرده یا توی سینما بوده، یا کسی که در اصفهان این جریان را بداند و الان بشنود... شاید از عکس هم بشود استفاده کرد، اینکه روی وب*سایت*تان بگذارید و از طریق عکس شاید بتوانم ردی پیدا بکنم.
و این مدرکی که من در دست دارم از قوه*ی قضاییه است که می*گوید، شیرخوارگاه جمعیت خیریه*... که اسمش هم پاک شده. اینجا برای چی اسمش پاک شده؟
نمی*دانم.
خب، توی این نامه می*خوانیم:
"بدین وسیله دختربچه*ای دوساله که حسب گزارش شماره*ی ۱۸ـ ۴۱۲ بتاریخ ۱۰/ ۱۱/ ۱۳۵۲، کلانتری یک اصفهان، در سینمای چهارباغ، بلاصاحب پیدا شده است و با تفحصی که از لحاظ رادیو و تلویزیون در مورد شناسایی او به*عمل آمده، و تاکنون کسی برای تحویل*گرفتن او مراجعه ننموده است به*همراه اعزام می*شود. خواهشمند است دستور فرمایند تا پیدایش اولیای طفل مشارالیه را در آن مؤسسه نگهداری نمایند. دادستان اصفهان*ـ زهتابیان*ـ ۱۰/ ۱۱/ ۱۳۵۲"
پس این چیزی هست که با شما فرستاده بودند به پرورشگاه تا در شیرخوارگاه از شما نگهداری شود. درست است؟
با این به اداره*ی بهزیستی رفته بودم که شاید از طریق این نامه بتوانم اطلاعی به دست آورم...
Comment