sizdeh2.jpg[SIZE="4"][B]
A message from Dr. Ahmad Panahandeh
سبز بادا! سبز ِ سبز، جشن ِ بَد َر
عشق بادا! هر سرای، هر انجمن، در هر مقر
ای رفیقان! در دیار ِ یار، کنید سیزده بَد َر
یادی از غربت نشینان را، در آن دشت و دمن آرید نظر
سبز بادا! سیزده ِ سبز ِ سرور
در گل و باغ و چمن، ایام را قدری مرور
ای دلا! ای جان ِ ما! ای روز ِ سبز! باغ ِ جوان
حسرت ِ دیدار را بر ما گشا! خاک ِ وطن را پر غرور
تاریخ کهنسال ِ پر سُرور و غرور ایرانزمین، همانگونه که در آثار ادیبان و فرهنگ زنان و مردان ایران آمده است، مشحون از شادی و شادمانی و جشن و پایکوبی و سرور است.
هرچند در طول تاریخ ِ ایران، بیگانگان، به دفعات ِ گوناگون بر این سرزمین تاختند و کشتند و خوردند و بردند و ویران کردند و شادی و شادمانی را بر مردم عزا نمودند. اما هر بار این فرهنگ شادی آفرین ِ پرشکوه ایرانیان بوده است که توانسته است بر هر چه غم و اندو فایق آید و شادی و شادمانی را در هر سرایی جاری و در هر مکانی ساری کند.
اما مردم ایران علی رغم هر گونه محدویتی، جشن چهارشنبه سوری و سپس نوروز جوان کننده طبیعت و انسان را در عالی ترین شکل ِ مفروض برگزار کردند و شادی و شادمانی را در جای جای ِ جان ِ جامعه در چهره هر جنبنده ای جار زدند و غم و اندوه را از جان و دل ِ خود شستند و چون صدف شاداب شدند.
ایام ِ نوروز ِ سبز ِ پر غرور، آغازگر شادی طبیعت جاندار است و هر روزش اقیانوس ِ شادمانی را در دل و جان عاشقان ِ زیبایی و رعنایی، طرب انگیز و مناظر بی همتای سبزی و طراوت را در چشمان هر بیننده ای نوازشی مخملین و آواز جویباران، کوهساران و آبشاران را در گوش ها، آهنگی هارمونیک جاری می کند.
جان و جهان ِ جوان ِ جانان، جویباری از نسیم ِ آبشاران را در شریان وجودشان فرو می دمند و چهره های جوان را به لبخندی به گل و گیاه و قناری میهمان می کنند.
این ارکستر شادمانی و شادکامی را مرزی نیست. و هر ایرانی با هر عقیده و مرامی به استقبال آن می شتابد.
هر چند هستند، خشک مغزان و تاریک اندیشانی که فرهنگ مرگ و ناله و ماتم را تبلیغ می کنند تا از این طریق بر جهالت مردم سوار شوند و از آنها سواری بگیرند. اما تیزاب و الماس ِ فرهنگ گوهر آفرین ِ ایران، بقدری حل کننده و زلال است که هیچ گرد و غبار ِ جاهیلیت بر آمده از فرهنگ ِ مردابی را جذب کننده نیست.
کافی است فقط اندکی اندیشه کنیم که چرا تا امروز علی رغم هر گونه حمله و هجوم دیوانه وار و دد منشانه ی بیابان گردان و صحرانشیانان ِ ضد ِ آزادی و آبادی و آبادانی و جشن و سرور و شادمانی، نتوانستند این اعیاد شادی بخش را از فرهنگ ایران زمین بزدایند؟
زیرا به عقیده این قلم همواره در نبرد بین غم و شادی، اصالت با شادی است. به همین منظور بوده است که نیاکانمان از آغاز تاریخ، زندگی خود را با شادی و شادکامی آراستند.
پس بیهوده نیست که سراسر زندگی مردم پهن دشت ایرانزمین بر بستر شاد خوانی و شاد خواری و شاد گویی و شاد رقصی، سفره شادمانی پهن کرده بود و غم را در سرسرای کاشانه نیاکانمان مکانی نبوده است و حتی در مرگ عزیزان خود لباس سفید می پوشیدند و باور داشتند که شادمانی فروخفته در عزیز از دست رفته را باید در زندگان شکوفا کرد و به همین مناسبت سراسر ایام سال را با جشن و سرور بدرقه می کردند.
اکنون که جشن شادمان ِ جهالت سوز چهارشنبه سوری را به کوری چشم ذلت پرستان در جای جای جان جامعه با شراره های آتش آراستیم و پس از آن نوروز را با لبخند طبیعت و گل و گیاه به استقبال شتافتیم و سرور و شادمانی را در هر سرایی آواز انداختیم و با قلوبی زدوده از دوده و غم و خشم و کینه، تولد ِ پیامبر خرد، آشو زرتشت را در سرسرای جان ِ جانان ِ جامعه ایران، چلچراغ آویختیم. آماده می شویم خروجی عاشقانه از کاشانه خود به دشت و صحرا و کوه و کوهسار زنیم تا با طبیعت ِ سبز ِ پر طراوت در آمیزیم و عطر ِ نرم ِ جوان کننده آن را بر خود معطر کنیم.
این جشن معطر و مطهر ِ طبیعت در فرهنگ ایرانی " سیزده بدر " نام دارد که آن را در پایان تعطیلات ایام نوروز جشن می گیرند.
و چه نیکو منظر خواهد بود، ایرانیانی که در هر جای این سرای گینی بسر می برند، صبح سه شنبه را از خانه و کاشانه خود خروجی عاشقانه بزنند و مثل کبوتری گردن فراز، زیبایی و رعنایی و شیدایی طبیعت را چرخشی مستانه بزنند.
با قناریها بخوانند و با لبخند گلها، لبی به خنده باز کنند.
با آبشاران و جویباران در آمیزند و سینه به صخره کوهساران بسایند.
در شقایق زاران بخرامند و در لاله زاران لاله باران شوند.
در شالیزاران، عطر ِ معطر ِ تازه خوشه ی برنج را در جان و دلشان فرو دهند و در چای زاران، چای بهاره را به دمی نوش کنند.
در سبزه زاران بساط می و ساغر و باده پهن کنند و روز شادمان ِ سبز سیزده بَد َر را بَد َری جانانه کنند
A message from Dr. Ahmad Panahandeh
سبز بادا! سبز ِ سبز، جشن ِ بَد َر
عشق بادا! هر سرای، هر انجمن، در هر مقر
ای رفیقان! در دیار ِ یار، کنید سیزده بَد َر
یادی از غربت نشینان را، در آن دشت و دمن آرید نظر
سبز بادا! سیزده ِ سبز ِ سرور
در گل و باغ و چمن، ایام را قدری مرور
ای دلا! ای جان ِ ما! ای روز ِ سبز! باغ ِ جوان
حسرت ِ دیدار را بر ما گشا! خاک ِ وطن را پر غرور
تاریخ کهنسال ِ پر سُرور و غرور ایرانزمین، همانگونه که در آثار ادیبان و فرهنگ زنان و مردان ایران آمده است، مشحون از شادی و شادمانی و جشن و پایکوبی و سرور است.
هرچند در طول تاریخ ِ ایران، بیگانگان، به دفعات ِ گوناگون بر این سرزمین تاختند و کشتند و خوردند و بردند و ویران کردند و شادی و شادمانی را بر مردم عزا نمودند. اما هر بار این فرهنگ شادی آفرین ِ پرشکوه ایرانیان بوده است که توانسته است بر هر چه غم و اندو فایق آید و شادی و شادمانی را در هر سرایی جاری و در هر مکانی ساری کند.
اما مردم ایران علی رغم هر گونه محدویتی، جشن چهارشنبه سوری و سپس نوروز جوان کننده طبیعت و انسان را در عالی ترین شکل ِ مفروض برگزار کردند و شادی و شادمانی را در جای جای ِ جان ِ جامعه در چهره هر جنبنده ای جار زدند و غم و اندوه را از جان و دل ِ خود شستند و چون صدف شاداب شدند.
ایام ِ نوروز ِ سبز ِ پر غرور، آغازگر شادی طبیعت جاندار است و هر روزش اقیانوس ِ شادمانی را در دل و جان عاشقان ِ زیبایی و رعنایی، طرب انگیز و مناظر بی همتای سبزی و طراوت را در چشمان هر بیننده ای نوازشی مخملین و آواز جویباران، کوهساران و آبشاران را در گوش ها، آهنگی هارمونیک جاری می کند.
جان و جهان ِ جوان ِ جانان، جویباری از نسیم ِ آبشاران را در شریان وجودشان فرو می دمند و چهره های جوان را به لبخندی به گل و گیاه و قناری میهمان می کنند.
این ارکستر شادمانی و شادکامی را مرزی نیست. و هر ایرانی با هر عقیده و مرامی به استقبال آن می شتابد.
هر چند هستند، خشک مغزان و تاریک اندیشانی که فرهنگ مرگ و ناله و ماتم را تبلیغ می کنند تا از این طریق بر جهالت مردم سوار شوند و از آنها سواری بگیرند. اما تیزاب و الماس ِ فرهنگ گوهر آفرین ِ ایران، بقدری حل کننده و زلال است که هیچ گرد و غبار ِ جاهیلیت بر آمده از فرهنگ ِ مردابی را جذب کننده نیست.
کافی است فقط اندکی اندیشه کنیم که چرا تا امروز علی رغم هر گونه حمله و هجوم دیوانه وار و دد منشانه ی بیابان گردان و صحرانشیانان ِ ضد ِ آزادی و آبادی و آبادانی و جشن و سرور و شادمانی، نتوانستند این اعیاد شادی بخش را از فرهنگ ایران زمین بزدایند؟
زیرا به عقیده این قلم همواره در نبرد بین غم و شادی، اصالت با شادی است. به همین منظور بوده است که نیاکانمان از آغاز تاریخ، زندگی خود را با شادی و شادکامی آراستند.
پس بیهوده نیست که سراسر زندگی مردم پهن دشت ایرانزمین بر بستر شاد خوانی و شاد خواری و شاد گویی و شاد رقصی، سفره شادمانی پهن کرده بود و غم را در سرسرای کاشانه نیاکانمان مکانی نبوده است و حتی در مرگ عزیزان خود لباس سفید می پوشیدند و باور داشتند که شادمانی فروخفته در عزیز از دست رفته را باید در زندگان شکوفا کرد و به همین مناسبت سراسر ایام سال را با جشن و سرور بدرقه می کردند.
اکنون که جشن شادمان ِ جهالت سوز چهارشنبه سوری را به کوری چشم ذلت پرستان در جای جای جان جامعه با شراره های آتش آراستیم و پس از آن نوروز را با لبخند طبیعت و گل و گیاه به استقبال شتافتیم و سرور و شادمانی را در هر سرایی آواز انداختیم و با قلوبی زدوده از دوده و غم و خشم و کینه، تولد ِ پیامبر خرد، آشو زرتشت را در سرسرای جان ِ جانان ِ جامعه ایران، چلچراغ آویختیم. آماده می شویم خروجی عاشقانه از کاشانه خود به دشت و صحرا و کوه و کوهسار زنیم تا با طبیعت ِ سبز ِ پر طراوت در آمیزیم و عطر ِ نرم ِ جوان کننده آن را بر خود معطر کنیم.
این جشن معطر و مطهر ِ طبیعت در فرهنگ ایرانی " سیزده بدر " نام دارد که آن را در پایان تعطیلات ایام نوروز جشن می گیرند.
و چه نیکو منظر خواهد بود، ایرانیانی که در هر جای این سرای گینی بسر می برند، صبح سه شنبه را از خانه و کاشانه خود خروجی عاشقانه بزنند و مثل کبوتری گردن فراز، زیبایی و رعنایی و شیدایی طبیعت را چرخشی مستانه بزنند.
با قناریها بخوانند و با لبخند گلها، لبی به خنده باز کنند.
با آبشاران و جویباران در آمیزند و سینه به صخره کوهساران بسایند.
در شقایق زاران بخرامند و در لاله زاران لاله باران شوند.
در شالیزاران، عطر ِ معطر ِ تازه خوشه ی برنج را در جان و دلشان فرو دهند و در چای زاران، چای بهاره را به دمی نوش کنند.
در سبزه زاران بساط می و ساغر و باده پهن کنند و روز شادمان ِ سبز سیزده بَد َر را بَد َری جانانه کنند
Comment