وقتی می*خواهم برای بار سوم به ايران سفر کنم ، بازهم دچار دلهره می*شوم. از چند روز قبل بی*خوابی به سراغم می*آيد و چنان احساسات متضادی دارم که نمی*دانم علت دلواپسی*ام کدام يک از آنهاست. اما وقتی به ايران می*رسم ، مانند دفعات قبل هيجان زده و شوکه نمی*شوم اما بازهم چيزهائی است که آدم را به تعجب وامی*دارد. در اين سفر حواسم را جمع می*کنم و ياد می*گيرم که خودم بايد از خودم مراقبت کنم. موقع راه رفتن سرم را پائين می*اندازم ، مجذوب ساختمانهای سر به آسمان کشيده و يا کوه دماوند نمی*شوم ، فراموش نمی*کنم که خيابانهای تهران برا*ی پياده روی مناسب نيستند و با نشان دادن کمی استعداد می*توانم عبور از خيابان بدون کمک را ياد بگيرم.
بيدار شدن از خواب در تهران اگر در يکی از خانه*ها*ی دنج شمال شهر ساکن نباشی نيازی به ساعت شماطه*ای ندارد. اگر بعد از اذان صبح شانس پيدا کنی و بتوانی دوباره بخوابی آنقدری طول نمی*کشد که ماشين*های شهرداری و وانت بارهائی که ساعت ٧صبح آماده*اند وسائل کهنه را بخرند از راه می*رسند. زندگی در تهران با سر وصدا شروع می*شود و برای بعضی مشاغل به سختی می*شود گفت روز کاری کی تمام می*شود و دوباره چه زمانی شروع می*شود. کسانی هم سر کار می*روند گوئی ماموريت بيدار کردن بقيه را هم به عهده دارند. مهم نيست که ماشين*ها چه مدلی باشند و چه ارزشی داشته باشند همه به در بازکن الکترونيکی مجهز هستند که با سر و صدائی گاه بيشتر از موتور ماشين در آنرا باز می*کنند.
ماه رمضان است و از نگرانی گرسنگی و تشنگی طول روز، صبحانه برای خيلی*ها وعده اصلی غذا شده است که من هم از آنها مستثنی نيستم.
ساعت ده صبح روبروی دانشگاه تهران جمعيت جوان موج می*زند. مدرسه*ها و دانشگاه*ها شروع شده*اند و همه در تدارک تهيه لوازم تحصيلی هستند. ديوارهای دانشگاه تهران پر از شعارهائی است که به ماه رمضان بر می*گردد و سخنان رهبر. تبليغات سياسی به وضوح نسبت به چندماه قبل بيشتر شده است.
آنچه بيشتر از همه توجهم را جلب می*کند حضور بی شمار جوانان است. فرق نمی*کند که در شمال شهر باشی و يا جنوب شهر ، خيابانها ، کافه*ها و فروشگاه*ها در قرق جوانان است. تصور اينکه آينده اين گروه چه می*شود و وضعيت فعلی آنها چگونه است داستانی است که هر چه بيشتر پی*گير آن می*شوی کمتر از آن سر در می*آوری و نگرانی آدم بيشتر می*شود. وجود دانشگاه*های آزاد در سرتاسر ايران بی*آنکه کيفيت آموزشی آنها مورد توجه قرار گيرد گروه زيادی از اين جوانان را دانشجو کرده است. انتخاب رشته تحصيلی*شان نه بر اساس علاقه که به دليل امکانات موجود و يا شرائط مالی خانواده*ها بوده است. به همين جهت می*توان حدس زد که بازار کار آتی در ايران از کسانی تشکيل می*شود که کار برايشان جذابيت خاصی ندارد و از هر گونه خلاقيتی تهی است.
مسئله سربازی از موضوعات ديگری است که خانواده*ها را به خود مشغول کرده است. عده*ای از زن و شوهر*ها برای اينکه مانع از سربازی رفتن پسرشان بشوند از هم طلاق می*گيرند تا فرزندشان به عنوان سرپرست مادر از سربازی معاف شود. موضوع سربازی به بلاتکليفی جوانان دامن می*زند. ماه*های انتظار و ماندن در خانه آنها را دلگير و کسل می*کند. وضعيت بازار کار بد است و يافتن کار برا*ی خيلی*ها با حقوق مناسب غيرممکن است. در اينجا بايد ذکری هم کرد از مناسبات خانوادگی در ايران و روابط اجتماعی که هر کاری را در شان فرزندانشان نمی*دانند و جوانان در خانواده*های متوسط و مرفه تا پايان تحصيلات خود در واقع هيچ تجربه کاری پيدا نمی*کنند و والدين جور مالی آنها را می*کشند.
ساعات کار اداری
برای گرفتن اجازه ترجمه مدارکی در وزارت علوم هستم. ساعات کار اداری در ماه رمضان از ٨صبح تا ٢ بعد از ظهر اعلام شده. همينطور که منتظر نشسته*ام يک حساب ساده می*کنم که تنها در اين واحد دولتی اگر صد نفر کارمند داشته باشد و ساعات کار روزانه ٨ساعت باشد روزی ٢٠٠ ساعت کم کاری می*شود و اين حساب در تمام ماه رمضان دراين واحد ٤٤٠٠ ساعت می*شود و يادم می*آيد به دعوای سنديدکاهای کارگری اروپا با کارفرما*ها برای تخفيف ساعت کار هفتگی. دوستم برای اينکه مرا از ناراحتی در آورد يادآور می*شود که کارمندان ادارات دولتی در اينجا اينقدرها هم کار نمی*کنند که کم کاری آنها در ماه رمضان ضرر جدی بزند. او در ضمن ياد آوری می*کند که در ضرب و تقسيم*هايم ساعات نماز را که در ماه رمضان طولانی*تر می*شوند و بی*حوصلگی ناشی از گرسنگی را هم منظور کنم.
از وزارت علوم ما را به دانشگاه علامه طباطبائی می*فرستند تا دوست من اصل مدرک تحصيلی*اش را دريافت کند. من به سرم می*زند حالا که تا اينجا آمده*ام بپرسم چطور می*توانم من هم اصل مدرکم را بگيرم. نيم ساعتی نمی*گذرد که من با حيرت تمام مدرکم را دريافت می*کنم. بدون اينکه از من کارت شناسائی خواسته شود. دوست من که برای محکم کار*ی تمام مدارک لازم را همراه دارد موفق یه دريافت مدرکش نمی*شود. می*گويند که اين دانشگاه تا ١٠ سال بعد از تاسيس خود آرم نداشته و بعد از آنهم آنها فراموش کرده*اند مدرک او را صادر کنند و حالا خوش*نويسی مدرکش چندماهی طول می*کشد. حالا من با مدرکی که چندان مورد استفاده*ای هم ندارد از نادر کسانی در ايران هستم که در عرض يکروز توانسته کاری را انجام دهد.
بيدار شدن از خواب در تهران اگر در يکی از خانه*ها*ی دنج شمال شهر ساکن نباشی نيازی به ساعت شماطه*ای ندارد. اگر بعد از اذان صبح شانس پيدا کنی و بتوانی دوباره بخوابی آنقدری طول نمی*کشد که ماشين*های شهرداری و وانت بارهائی که ساعت ٧صبح آماده*اند وسائل کهنه را بخرند از راه می*رسند. زندگی در تهران با سر وصدا شروع می*شود و برای بعضی مشاغل به سختی می*شود گفت روز کاری کی تمام می*شود و دوباره چه زمانی شروع می*شود. کسانی هم سر کار می*روند گوئی ماموريت بيدار کردن بقيه را هم به عهده دارند. مهم نيست که ماشين*ها چه مدلی باشند و چه ارزشی داشته باشند همه به در بازکن الکترونيکی مجهز هستند که با سر و صدائی گاه بيشتر از موتور ماشين در آنرا باز می*کنند.
ماه رمضان است و از نگرانی گرسنگی و تشنگی طول روز، صبحانه برای خيلی*ها وعده اصلی غذا شده است که من هم از آنها مستثنی نيستم.
ساعت ده صبح روبروی دانشگاه تهران جمعيت جوان موج می*زند. مدرسه*ها و دانشگاه*ها شروع شده*اند و همه در تدارک تهيه لوازم تحصيلی هستند. ديوارهای دانشگاه تهران پر از شعارهائی است که به ماه رمضان بر می*گردد و سخنان رهبر. تبليغات سياسی به وضوح نسبت به چندماه قبل بيشتر شده است.
آنچه بيشتر از همه توجهم را جلب می*کند حضور بی شمار جوانان است. فرق نمی*کند که در شمال شهر باشی و يا جنوب شهر ، خيابانها ، کافه*ها و فروشگاه*ها در قرق جوانان است. تصور اينکه آينده اين گروه چه می*شود و وضعيت فعلی آنها چگونه است داستانی است که هر چه بيشتر پی*گير آن می*شوی کمتر از آن سر در می*آوری و نگرانی آدم بيشتر می*شود. وجود دانشگاه*های آزاد در سرتاسر ايران بی*آنکه کيفيت آموزشی آنها مورد توجه قرار گيرد گروه زيادی از اين جوانان را دانشجو کرده است. انتخاب رشته تحصيلی*شان نه بر اساس علاقه که به دليل امکانات موجود و يا شرائط مالی خانواده*ها بوده است. به همين جهت می*توان حدس زد که بازار کار آتی در ايران از کسانی تشکيل می*شود که کار برايشان جذابيت خاصی ندارد و از هر گونه خلاقيتی تهی است.
مسئله سربازی از موضوعات ديگری است که خانواده*ها را به خود مشغول کرده است. عده*ای از زن و شوهر*ها برای اينکه مانع از سربازی رفتن پسرشان بشوند از هم طلاق می*گيرند تا فرزندشان به عنوان سرپرست مادر از سربازی معاف شود. موضوع سربازی به بلاتکليفی جوانان دامن می*زند. ماه*های انتظار و ماندن در خانه آنها را دلگير و کسل می*کند. وضعيت بازار کار بد است و يافتن کار برا*ی خيلی*ها با حقوق مناسب غيرممکن است. در اينجا بايد ذکری هم کرد از مناسبات خانوادگی در ايران و روابط اجتماعی که هر کاری را در شان فرزندانشان نمی*دانند و جوانان در خانواده*های متوسط و مرفه تا پايان تحصيلات خود در واقع هيچ تجربه کاری پيدا نمی*کنند و والدين جور مالی آنها را می*کشند.
ساعات کار اداری
برای گرفتن اجازه ترجمه مدارکی در وزارت علوم هستم. ساعات کار اداری در ماه رمضان از ٨صبح تا ٢ بعد از ظهر اعلام شده. همينطور که منتظر نشسته*ام يک حساب ساده می*کنم که تنها در اين واحد دولتی اگر صد نفر کارمند داشته باشد و ساعات کار روزانه ٨ساعت باشد روزی ٢٠٠ ساعت کم کاری می*شود و اين حساب در تمام ماه رمضان دراين واحد ٤٤٠٠ ساعت می*شود و يادم می*آيد به دعوای سنديدکاهای کارگری اروپا با کارفرما*ها برای تخفيف ساعت کار هفتگی. دوستم برای اينکه مرا از ناراحتی در آورد يادآور می*شود که کارمندان ادارات دولتی در اينجا اينقدرها هم کار نمی*کنند که کم کاری آنها در ماه رمضان ضرر جدی بزند. او در ضمن ياد آوری می*کند که در ضرب و تقسيم*هايم ساعات نماز را که در ماه رمضان طولانی*تر می*شوند و بی*حوصلگی ناشی از گرسنگی را هم منظور کنم.
از وزارت علوم ما را به دانشگاه علامه طباطبائی می*فرستند تا دوست من اصل مدرک تحصيلی*اش را دريافت کند. من به سرم می*زند حالا که تا اينجا آمده*ام بپرسم چطور می*توانم من هم اصل مدرکم را بگيرم. نيم ساعتی نمی*گذرد که من با حيرت تمام مدرکم را دريافت می*کنم. بدون اينکه از من کارت شناسائی خواسته شود. دوست من که برای محکم کار*ی تمام مدارک لازم را همراه دارد موفق یه دريافت مدرکش نمی*شود. می*گويند که اين دانشگاه تا ١٠ سال بعد از تاسيس خود آرم نداشته و بعد از آنهم آنها فراموش کرده*اند مدرک او را صادر کنند و حالا خوش*نويسی مدرکش چندماهی طول می*کشد. حالا من با مدرکی که چندان مورد استفاده*ای هم ندارد از نادر کسانی در ايران هستم که در عرض يکروز توانسته کاری را انجام دهد.
Comment