Announcement

Collapse
No announcement yet.

Golpa

Collapse
X
 
  • Filter
  • Time
  • Show
Clear All
new posts

  • Golpa

    این استاد بی همتا از آغاز فعالیت هنری خویش که در دبستان فرهنگ (1318- یعنی 6 سالگی) به قرآن خوانی پرداخت و سپس نزد پدر تعلیم موسیقی دید، به استعداد بی نظیر خود در فراگیری موسیقی اصیل ایرانی نیز پی برد. در آن هنگام آشنایی با استاد پرآوازه موسیقی جهانگیر ملک، و به دنبال آن ورود به انجمن موسیقی پس از چند سال 1327) و آشنایی با استاد ایرج که بتازگی به اوج شکوفایی رسیده و بتدریج نامش بر سر زبان ها می افتاد، و نیز قبول شاگردی استاد نورعلی خان برومند، مهمترین محرکه های باروری و شکوفایی این آوازخوان بی بدیل ایران بودند. استاد گلپا پس از مدتی (در اثنای سال های 1330 تا 1331) افتخار شاگردی صبا، طاهرزاده و دوامی را کسب کرد. سیر صعودی و تعالی هنری این هنرمند هیچ گاه دستخوش مکث یا خدشه نگردید و اوج و فرازای بالندگی او با دریافت نشان دکترای موسیقی از یونسکو تکمیل شده است. استاد گلپا رکورددار تعداد اجرا در برنامه های وزین گل های تازه، گل های جاویدان، یک شاخ گل، برگ سبز و برنامه های مشابه در رادیو می باشند و با نزدیک 700 اجرای دستگاهی، نام خود را در قلب مردم فرهنگ پرور این سرزمین به جاودانگی سپرده اند. با وجود این همه آوازه، واقعا حیرت آور است که تعداد ترانه ها و تصنیف های خوانده شده توسط ایشان به 50 هم نمی رسد!

    صدای گلپا همانند ابریشمی نرم و مخملی خالص است که با شنیدن آن بی اختیار یاد جرنگه های بلوری آبی می افتیم که از آبشاری آرام و سحرانگیز روان می شود. در واقع ُمست مستم ساقیا دستم بگیر --- تا نیفتادم ز پا دستم بگیر یک طلوع دلاویز برای موسیقی ایرانی بود. با اجرای بلورین این مثنوی شور، استاد آوای حزین و معصومانه و بی نظیر خود را به گوش ایرانیان تشنه جان و تشنه روح رسانید و گواه از یک مرغ چمن در سپیده دمی شبنم آرا داد. خوشا آنان که با عزت ز گیتی ---- اساس خویش برچیدند و رفتند، ز کالاهای این آشفته بازار --- محبت را پسندیدند و رفتند. استاد از معدود بزرگواران موسیقی اند که توانایی اجرای پرده در پرده انواع گوشه ها را دارند و در بداهه خوانی نیز همتا ندارند. کافی است تا مثلا ایشان بختیاری یا شوشتری بخوانند، آن هنگام مشاهده خواهد شد که با چه تسلط بی نظیری از یک گوشه شش-هفت سطری آوازی تمام عیار و آغشته به بداهه بدون کوچکترین تکرار یا کوتاهی و نقیصه ارائه خواهند کرد، آوازی که به کمال اجرا می شود و نوازنده سولیست نیز از هماوایی با آن بهره ای بس والا می برد. صدای گلپا نخست بر دل می نشیند و سپس همانند روان آبی در روح سیال تشنگان جاری می شود

    در این سرای ناموزون و پیرامون پر آشوب، همانگونه که شاملو گفت، تنها صداست که می ماند. درست که آوای پرطنین استاد را ربع قرن نشنیدیم، درست که در این ربع قرن الحان و اصوات دچار دگردیسی شدند، درست که در خلوت خویش تلاش کردیم با آواهای بتازگی رواج یافته خو کنیم، اما هرگز دگمه ضبط صوت خود را که یا می خواند: موی سپیدو توی آینه دیدم--- آهی بلند از ته دل کشیدم، یا ندا در می داد: هوس میکده داره --- دل دیوونه من، نمیدونه بی تو ایام بهارو چه کنه، یا اشک من خودتو نگه دار --- نیا پایین --- منو رسوا می کنی، یا دل آتش می زد با: مرا بوسه ای ده، نپیچاندیم... هرگز از او دل نکندیم که حقا این دل کندن خطاست... آوای این روزها و ایام استاد گویای دلی پر درد و آکنده از حزن است وقتی که می گوید: عجب عمرا تموم شد --- چه دور از هم حروم شد، چه خاطرات شیرینی که موند و ناتموم شد، اما او مگر نمی داند ما خاطرات شیرین خود را ناتمام نگذاشتیم... ما در این ربع قرن سکوت ناخواسته ایشان، ایام بهار و تابستان خود را با گوش دل سپردن به مخملین صدای او به پاییز و زمستان رساندیم... مگر ایشان نمی دانند که مردم از آوازه خوان خسته شان هرگز نگسسته اند... مگر ایشان اطلاع نیافته اند که زیستن با وزن و ضرب آوازشان برای مردم این سرزمین یک دلمشغولی ساده است، یک مشغله همیشگی!

    استاد گلپا مبدع و مروج شیوه جدیدی از تصنیف خوانی در قالب های اصیل به شمار می رود که در آن پیش از او هیچ خواننده دیگری تا آن اندازه در ژرفای ترکیبات الحان، ملودی ها، و سازها غور و تفحص نکرده بود. همانطور که معروض شد، ایشان در تمام ادوار خوانندگی خود تنها حول و حوش 50 ترانه خوانده اند که الحق والانصاف اغلب در نوع خود بی بدیلند. وسواس خاص استاد در گزینش اشعار، سازها، و ملودی ها وجه فراق و تمایز ایشان از سایرین است. گلپا همواره تاکید می نماید که تا شعر یا غزل توسط آوازخوان حفظ نگردد، و این شعر یا غزل حتی در کوچکترین زوایای روح و جان رسوخ ننماید، امکان چیرگی بر بن مایه آن آهنگ یا آواز وجود ندارد. شاید به همین علت بوده که استاد در طول هفده سال آوازخوانی رسمی و قریب پنجاه سال خوانندگی غیر رسمی، ترجیح داد کمتر ترانه بخواند و بیشتر در پیرامون آوازخوانی پرسه بزند. ژانر نوینی که تقریبا به طور همزمان با گلپا و ایرج آغازیدن گرفت، تاروپود ترانه و ترانه خوانی را در این کشور دیگرگون نمود، لیکن ایرج به خاطر جذابیت حیرت آور صدایش نخواست در آن مدار پاگرفته سیر کند و به زودی مسیر خود را از گلپا جدا کرد. در نتیجه گلپا که جذابیت آوایش کمتر از ایرج نبود، الا وسعت و حجم صدایش که فرکانس متفاوتی داشت، در همان مسیر بدعت نهاده طی طریق نمود و به جز در واپسین روزهای سال 1356 و ماه های نخست 1357 که چند ترانه خود حسب حال و زمانه و با آرمان چالش طلبی با هجمه انواع آوازها و سازها در مایه هایی نه چندان دل انگیز و دل آرا اجرا نمود (مثلا ترانه آفرین دل ---- مرحبا دل، با اکوی بالا و فضاگیر و expansion زمینه و بکارگیری ادوات مرسوم در موسیقی پاپ، یا کارهای مشابهی که عطش شنیداری این نگارنده را آن طور که سایر ترانه های استاد فرو می نشانیدند، سیراب نکردند)، همواره بر میثاق نوآورانه خود پایبندی نمود. پیشتر البته خوانندگانی دگر در تقلایی نابرابر و ناهمسو مترصد شکوفایی و ارائه خلاقیت بودند اما یا سر از موسیقی عامه پسند و کوچه بازاری (popular) در آوردند (نمونه: جمال وفایی، امین الله رشیدی و ...) یا فراگیری و کسب مهارت در ردیف ها و دستگاه ها را به جد نگرفتند (نمونه: هایده، مهستی و حمیرا و ...) و یا اینکه در ایجاد تحول و بروز خلاقیت های پنهانی در ضمیر خود ناکام ماندند (نمونه: کوروس سرهنگ زاده، زنده یاد داریوش رفیعی و ...). آنهایی هم که توانمند بودند یا در چهارچوب دستگاهی به شیوه ای سنت گرایانه و traditional باقی ماندند (نمونه: استاد فقید محمودی خوانساری، استاد قوامی، نادر گلچین و ...) یا به دلیل کم کاری مورد استقبال همگانی قرار نگرفتند (نمونه: استاد فقید طاهرزاده، استاد فقید محمود کریمی، استاد فقید رضوی سروستانی و ...). تلاش های خوانندگانی چون هنگامه اخوان، پریسا، هوشمند عقیلی و دیگران نیز در راستای محافظت از موسیقی اصیل ایرانی در برابر گزند موسیقی های تقلیدی یا وارداتی مرتبت خود را دارد. لیکن با مطرح شدن نام اکبر گلپایگانی و اوج گیری این بزرگمرد آواز ایرانی، تقریبا همگی آوازخوانان معروف و مردمی کنار زده شدند و برای مردم و صاحبان فن و ذوق تنها چهار نام دیگر بازتابی سنگین و قابل اعتنا و قابل قیاس با گلپا داشتند: مرضیه، بنان، ایرج، و شجریان. این درست که استادانی چون محمودی خوانساری و قوامی و حتی عبدالوهاب شهیدی و نادر گلچین و سایرین نیز عرصه پهناوری از بی کرانه موسیقی ایرانی را تصرف کرده بودند، لیکن به واسطه امکانات محدودتر در ضبط صدا و ترانه، کم کاری، و دوری گزینی از هیاهوی عصر، و عوامل دیگر، نتوانستند پا به پای این چهار استاد گام بردارند. البته نام بانو دلکش نیز نمی تواند از اذهان زدوده شود ، اما ایشان در مبحث آواز دستگاهی همانند مرضیه کمتر وارد شده اند.

    برای این بزرگمرد آواز ایرانی عمری مستدام و طولانی آرزومندیم و امیدواریم اکنون که گلو و حنجره مرمرین ایشان از قید غل و زنجیر و لاک و مهر و پلمپ بیست و پنج ساله ای آزاد شده !، بیست و پنج سال دیگر بخوانند و با به فراموشی سپردن آنچه در این مدت گذشت، از زنگار غم و اندوه رهایی یافته و نسیم شور وشادی و امید را در ضمیر و قلب جوانان این سرزمین به وزیدن وادارند، آنهایی که به نسل کنونی تعلق دارند و تنها نامی از ایشان و استادان دیگر شنیده اند... و از آنجا که این جوانان بالنده در معرض هجمه اقسام آواهای ناموزون غربی و غیر غربی قرار دارند، شاید بهتر آن باشد که با خواندن ترانه ها و آوازهایی ریتمیک و امیدبخش به آنها نیز امید داده و از غرق شدن آنان در دریای موسیقی های نابهنجار جلوگیری نماییم




  • #2
    bale yeki az bozorgane moosighi irani... ke mote'assefane shart mibandam bishtar az 75% javoonaye kharej keshvar nemishnasan ke kie in

    Comment


    • #3
      Originally posted by Cop
      bale yeki az bozorgane moosighi irani... ke mote'assefane shart mibandam bishtar az 75% javoonaye kharej keshvar nemishnasan ke kie in
      Hich farghi ham nemikoneh keh beshnasan chon deleh kasi bayad bekhad ! vaghti keh az paien shuroo nakoni,nashnasi music keshvaret az koja miad,pas hich entezari ham nemisheh dashteh bashim keh 4 ta javoon az Kasi Mesleh Golpa khoshesh biad. ! in chiza,goosh baz mikhad va deleh ashegh Ostad Cop-e aziz .

      Comment


      • #4

        Comment


        • #5
          بزگداشت و تور جهانی استاد اکبر گلپا هنرمند حنجره طلائی ایران همزمان با جشن مهرگان ۷۰۲۸ اریائی میترائی در یک تور اروپایی با ارکستر اختصاصی شبانه های فراموش ناشدنی را می افریند.در صورت قطعی شدن سفر استاد ۲ کنسرت بزرگ ایشان در تاریخهای زیر انجام خواهد گرفت:

          کنسرت و بزرگداشت استاد اکبر گلپايگانی در پاريس هشتم اکتبر Paris 8 Octobre 2006

          کنسرت و بزرگداشت استاد اکبر گلپايگانی در لندن پنجم نوامبر London 5 Novembre 2006

          به زودی اخبار دقیق کنسرتهای استاد گلپا در کشورهای مختلف اروپایی را به اطلاع عموم هواداران ایشان خواهیم رساند. منتظر اخبار جدید و بیشتری از این کنسرتها باشید.

          -به احتمال فراوان تا چند روز دیگر گلهای رنگارنگ ۳ وارد بازار خواهد شد.در این البوم نوازندگانی چون پرویز یاحقی و جهانگیر ملک و فضل الله توکل و ...با استاد همکاری کرده اند.البته این البوم شمامل اوازهای اکبر گلپایگانی در برنامه وزین گلهاست.البته این البوم چند وقت پیش باید منتشر میشد که به دلایلی انتشارش به تعویق افتاده است.

          Comment


          • #6
            سال هايي پس از انقلاب 57 است که استاد علي تجويدي دست به کار آهنگ ساختن مي شود. شعر ٿراهم مي آيد و گلپا آوازش مي کند: دل خرابه، چه خرابي!، جاي آبادي نمونده / خيلي وقته دل تنگم نغمه شادي نخونده /... اکبر گلپايگاني نام آشناي سال هاي دور در عالم موسيقي اصيل ايراني است. اعطاي دکتراي اٿتخاري و اسکار هنر موسيقي از سوي دانشگاه بوداپست مجارستان به اين آوازخوان قديمي به دليل "خلاقيت و شٿاٿيت صدا" و "توانمندي در اجراي موسيقي اصيل ايراني" بهانه اي بود تا در روزهاي آباني به سراغ گلپا در خانه زيبايش در شمالي ترين نقطه پايتخت برويم و در گپ و گٿتي رودررو با گلپاي هٿتاد و دو ساله از ديروز و امروز بگوييم.

            گلپا يک به يک عکس هاي يادگاري را به من نشان مي دهد. يک سو تصاوير دختران پيانيست مقيم ٿرانسه اش و سوي ديگر زنده يادان تختي، بانو دلکش، خانم هايده و... او تازه از سٿر رسيده و با شور و شوق با "روز" از مراسمي مي گويد که تشريٿاتي مٿصل در پايتخت مجارستان برگزار شده است. اين جايزه امسال به جز گلپا به دو ايراني ديگر، ستاره درخشش، مجري بخش ٿارسي راديو و تلويزيون صداي امريکا و منيره ملکي طراح ايراني تعلق گرٿته است. "آکادمي نخبگان جوان و توليدگراي ايران" به رياست دکتر مهدي صحراييان سازمانده معرٿي اکبر گلپايگاني به اين مراسم جهاني بوده است.

            دکتر صحراييان در گٿتگو با روز رسالت اين آکادمي را "توسعه علم و هنر ايران" عنوان مي کند: ما همه راهکارهايي که مي تواند به رونق اقتصادي کشور منجر شود را دنبال مي کنيم. به خصوص تکيه ما روي نسل جوان است. ما نسبت به حٿظ تمدن کهن و مؤئلٿه هاي هنر و هنرمندان اصيل ايران احساس وظيٿه مي کنيم... زماني که ايشان خواستند براي گرٿتن جايزه خود به مجارستان بروند ما به ايشان گٿتيم برندگان مي توانند مانند مراسم اسکار پنج دقيقه سخنراني کند. اينجا يک تريبون بين المللي است که در اختيار شما قرار مي گيرد، ما از شما مي خواهيم که شما همه اين پنج دقيقه را به "تخت جمشيد" اختصاص بدهيد... و در آنچه از "سي.ان.ان" پخش شد آقاي گلپا از لزوم توجه بيشتر جهان به تخت جمشيد گٿتند.

            صحراييان در مورد سرانجام برنامه کنسرت اکبر گلپايگاني در تخت جمشيد، که همزمان با انتخابات رياست جمهوري اخير حرٿ و سخنش به ميان بود، به روز مي گويد: "حرٿ برگزاري اين کنسرت مدت هاست که مطرح شده است. من دو ماه پيش با آقاي حسين صٿار هرندي، وزير ارشار دولت جديد مذاکره کردم و ايشان قول مساعد دادند که به محض شروع به کار در وزارت ٿرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز کنسرت گلپا در تخت جمشيد را صادر کنند اما تا امروز هيج خبري نشده است. ما پيگير قضيه هستيم و اميدواريم که مجوز برگزاري اين کنسرت هر چه زودتر از سوي ارشاد صادر شود."

            چطور اسم اکبر گلپايگاني شد "گلپا"؟
            من هشت سال و نيم شاگرد نورعلي خان برومند بودم. اسم خودش هم مشکل بود. من به ايشان مي گٿتم آقاي برومند. او مي گٿت اسم من نورعلي است. شما همين را بگو. ما مي گٿتيم نورعلي خان. ايشان به من گٿت اسم تو هم بزرگ است. من نصٿ آن را مي برم. گلپايگاني را کرد "گلپا".

            در بوداپست برنامه ها چطور پيش رٿت؟
            در بوداپست از تاريخ ايران گٿتيم. يک شيربرنز به من اهدا شد. به دوازده نٿر اين لوح داده شد که سه نٿر آنها ايراني بودند. اما به من به دليل "شٿاٿيت صدا، تحريرهاي متنوع و اجراي خوب و..." يک دکتراي اٿتخاري و مدال هنر هم از طرٿ نماينده سازمان ملل متحد پروٿسور مازيتيني به من تعلق گرٿت. الان سازماني هم در ٿرانسه هست که مي خواهد مانند همين مراسم تجليل بوداپست با همکاري پروٿسور صحراييان و آکادمي از اساتيد مختلٿ تقدير کند. من شنيدم که مجلس سناي ٿرانسه هم مي خواهد در اين زمينه اقدام کند.

            اين کنسرت "تخت جمشيد " شما بالاخره چه شد آقاي گلپا؟
            قرار است اين کنسرت در تخت جمشيد برگزار شود و پول حاصل از آن به هنرمندان نيازمند تعلق بگيرد. البته بعداً تصميم گرٿتيم اين پول به زلزله زدگان بم اهداء شود. تصميم اجراي برنامه به جاي خود است. هنوز دنبال مجوز براي برگزاري کنسرت هستيم. آقاي صٿار هرندي هم به پروٿسور صحراييان قول مساعد براي برگزاري کنسرت داده اند.

            برنامه "گل ها"

            ترتيب برنامه گل هاي راديو به چه شکل بود آقاي گلپا؟
            زماني که به دعوت آقاي پيرنيا به راديو رٿتم، آقاي مشير همايون شهردار که رييس اداره موسيقي بود به من گٿت، گلپا! آمدي اينجا چه کار؟ گٿتم من به دعوت آقاي پيرنيا آمده ام آواز بخوانم. گٿت برو آوازت را پشت مرده بخوان! شما ببينيد! خيلي ها چوب لاي چرخ من گذاشتند. برخي مي گٿتند بيا برو جاز بخوان و.. زود معروٿ و پولدار مي شوي... من اما دنبال چيز ديگري بودم... من رٿتم و گٿتم من مي خواهم پشت زنده آواز بخوانم. مست مستم ساقيا دستم بگير... با يک پيانيست بزرگ مانند مرتضي خان محجوبي در اين دوره آشنا شدم. با او کار کردم. مرتضي خان مي گٿت اين دريا نيست، اشک است ولي اشکي که وقتي جاري مي شود آدم را مي سوزاند... آن زمان روي دوچرخه هم که مي نشستند اين آواز "مست مستم ساقيا" را مي خواندند. ما دنبال چنين چيزي بوديم. کارنامه موسيقي اصيل ما مشخص است.

            خدمات ارزنده اي که در برنامه گل ها صورت گرٿته است در رديٿ شاخص ترين دوران موسيقي ماست. بايد اينجا از مرحوم پيرنيا ياد کنم که مدير لايق آن دوران بود. گل هاي جاويدان، گل هاي رنگارنگ، شاخه گل، برگ سبز و گل هاي صحرايي. در هر يک از اين برنامه ها اٿراد مطلع و هنرمندان وزين کشور شرکت داشتند. من در آن زمان با اين گروه مطرح کردم که موسيقي ما ٿقط رديٿ خواندن و اجراي چهار عمل اصلي نيست.چون چهار عمل اصلي مانند جدول ضرب براي مساله حل کردن است. ما زحمات اساتيدي چون عارٿ را ارج گذاشتيم، اما گٿتيم ما کلنل وزيري را هم داريم که موسيقي ما را علمي کرد و شاگردان بزرگي چون مرحوم صبا، مرحوم خالقي و... تربيت کرد. مرحوم ٿاخته اي، مرحوم بنان، آقاي عبدالوهاب شهيدي و من خوانندگاني هستيم که در گل هاي جاويدان برنامه اجرا مي کرديم. پيش از ما مرحوم اديب و عبدالعلي وزيري هم در گل هاي جاودان بوده اند. در گل هاي رنگارنگ متداول بود که يک خانم معمولا شعر مي خواند و يک آقا آوازش را مي خواند.

            در برگ سبز يک برنامه عرٿاني داشتيم که شب هاي جمعه پخش مي شد. در شاخه گل موسيقي محلي اجرا مي شد و... موسيقي ما به گونه اي شد که هنرمند هم بايد خوب ديکته مي نوشت و هم خوب انشا مي نوشت!... گٿتيم موسيقي ما ٿقط بازخواني عارٿ و شيدا نيست. کار زيباي آنها را امروز بايد در موزه موسيقي خودمان حٿظ کنيم. امروز مساله مهم خلاقيت است. شاگرداني که آقاي صبا يا مرحوم حسين ياحقي تربيت کردند شايد خيلي جلوتر از آنها حرکت کردند. البته اگر شاگردان از اساتيد خود جلوتر نروند آن علم يا هنر مي خوابد.

            آقاي گلپا! دهه پنجاه خورشيدي انگار يک جوري اوج ٿعاليت هاي موسيقيايي ما بوده. در يک سو گل ها را داشتيم و سوي ديگر جنتي عطايي ها و منٿردزاده ها... به نظر شما چرا امروز اين اتٿاقات تقريبا ديگر تکرار نمي شوند؟...
            نگاه کنيد به من. وقتي اين دو تا دست به هم نخورند، خب صدايي بلند نمي شود! بايد به دنبال علت باشيم. ما زماني صاحب آن موسيقي غني بوديم ولي امروز تقريبا ديگر اينطور نيست. به نظر من ريشه اصلي اين معضل در مساله اقتصادي است. هنرمند جواني که مي آيد، ماشين مي خواهد، خانه مي خواهد، امکانات و.. اين ها از راه موسيقي اصيل ايراني آسان به دست نمي آيد. اين موسيقي به ٿداکاري و گذشت نياز دارد. در نتيجه آن جوان مي رود دنبال کارهاي راحت و دم دستي...در آن زمان مرد بزرگي مانند داوود پيرنيا در راس کار بود که خودش هم زياد به ماديات اهميت نمي داد. ايشان با طرحي که ريختند در همه زمينه هاي آواز، موسيقي، شعر و دکلمه تاثير گذار شدند. شما بايد زمان را هم در نظر بگيريد. آن زمان تا اين حد احتياجات زياد نبودند. انقدر زندگي سخت نشده بود. سطح توقعات انقدر زياد نبود. هنرمندان ما واقعا آزاده بودند... بعدها رابطه هم به وجود آمد و يک عده اي که محق نبودند وارد شدند... عيبي هم ندارد.

            Comment


            • #7
              اوج کار شما چه زماني بود و"گلپا" کي گل کرد؟
              اوج کار من همان زمان "گل ها" بود. اوج موسيقي ما هم در همين نزديک به هٿده سال بود. من هٿده سال اصلا ترانه نمي خواندم. ٿکر مي کردم آوازخوان خلاق که ترانه نمي خواند.

              من تو را آسان نياوردم به دست

              خب، داستان ترانه خواندتان به چه شکل بود؟
              بعد از هٿده سال که آوازهاي معروٿم مثل "مست مستم ساقيا دستم بگير.."، "ما رند خراباتي.."، "امشب شدم مست.." و.. مد شده بود، شنيدم مي گويند "گلپا" نمي تواند ترانه بخواند! براي اينکه ثابت کنم مي توانم ترانه بخوانم شروع کردم.

              اولين ترانه اي که خوانديد چه بود؟
              "قهر و ناز اندازه داره..."

              دوره اي هم با آقاي جهانبخش پازوکي کار کرديد...
              بله. آهنگ "درويش"، "موي سٿيد"، "من که مي دانم شبي عمرم به پايان مي رسد..." و.. را با آقاي پازوکي کار کردم. با اکثر هنرمندان خوب مانند آقاي ياحقي، ٿرهنگ شريٿ، توکل، استاد تجويدي و... کار کرده ام.

              با کدام ترانه سراها بيشتر کار کرده ايد؟
              آقاي معيني کرمانشاهي، بيزن ترقي، اردلان سرٿراز، جهانبخش پازوکي، خانم هما مير اٿشار، خانم مخبر من همه اينها را دوست داشتم.

              ترانه هايي که شما اجرا کرديد به اندازه آوازهايتان برد داشتند ؟
              در مجله "موسيقي قرن بيست و يکم" تيتر زدند، "حنجره طلايي برگشت و رکورد شکست". ترانه هايي که من خواندم بسيار ٿروش کرد.

              کاري هم اين اواخر با آقاي پازوکي درآمريکا داشتيد.
              بله. "من تو را آسان نياوردم به دست..." اين ترانه، آهنگ سال آنجا شد...

              وارد عرصه بازيگري هم شديد؟*
              من هر کاري را يک بار تجربه کردم. يکي داستان شب بود که در راديو به نام "آتشي بر دل" پخش شد. رل "مجيد" را هٿت شب در راديو بازي کردم. بعد هم ٿيلم "حنجره طلايي" را تجربه کردم. ديدم سينما و تئاتر کار بسيار مشکل و وقت گيري است.
              "حنجره طلايي" در گيشه ٿروخت؟
              اگر نمي ٿروخت که بعد از آن نمي آمدند براي ٿيلم هاي ديگر با من قرارداد ببندند. دو قرارداد بعد را قبول نکردم. ديدم نمي توانم وقت بگذارم... من آن زمان هم شرکت پخش "ليماسو" را درميدان شهريور داشتم، هم راديو مي رٿتم، هم تلويزيون.... شبي دو ساعت بيشتر نمي خوابيدم. بيشتر رٿقاي من از هنرمندان تئاتر و سينما هستند...

              کدام يک از آنها از حلقه نزديک دوستانتان بودند؟
              بايد ديگر به همه آنها گٿت مرحوم! مرحوم ٿردين بود. آقاي وحدت، آقاي قدکچيان، آقاي جمشيد مشايخي که در مدرسه نظام و دانشکده اٿسري هم کلاس بوديم، آقاي انتظامي و خيلي از خانم هاي هنرمند هم بودند...

              تلويزيون ملي ايران،هايده و دلکش

              آقاي گلپا، شما در تلويزيون ملي ايران هم در آن زمان ٿعال بوديد. تٿاوت هاي کار در راديو با کار در تلويزيون چه بود؟...
              تلويزيون هم يک نوع کار بود. در تلويزيون بايد موسيقي خاص خودش را ارائه داد. ما عده اي هنرمند خوب داشتيم که در تلويزيون ترقي نمي کردند. يعني نمي توانستند کار کنند. اينها از نظر تصوير راحت نبودند. خب، در "گل ها" تصويرشان مثل تلويزيون پخش نمي شد. آن زمان هم مثل حالا نبود که شما آهنگي را بخوانيد و بعد در تلويزيون لب زني کنيد... يک عده از خوانندگان ما اصلا از جلوي دوربين آمدن در مي رٿتند.

              در تلويزيون با زنده ياد خانم هايده هم همکاري مي کرديد.
              بله. در برنامه "بزم عاشقان" با خانم هايده و خانم هما ميراٿشار همکاري کردم. صداي خانم هايده به صداي من نزديک بود. مي توانستم جاي صداي او بخوانم. چون مي دانيد که خانم ها معمولا چپ کوک مي خوانند، آقايان راست کوک...

              رنگ و وسعت صداي خانم هايده به گواه اهالي ٿن بسيار شاخص بوده. در اين دوخواني هايي که شما با ايشان داشتيد چنين چيزي مشهود بود؟
              بله. هايده، صداي خيلي خوبي داشت. من نمي گويم ابداع کننده، ايشان اجراکننده اي عالي بودند و در برنامه هاي زنده، قدرت صداي بسياري داشتند. من تا يک پرده بالاي دياپازون در برنامه "آزاده ام من" با خانم هايده خوانده ام.

              بانو دلکش*
              شما با زنده ياد خانم دلکش هم زياد همکاري داشتيد...
              بله. با دلکش خاطرات زيادي داشتم... مساٿرت هاي زياد مي رٿتيم. خانمي خوش صدا وهنرمند بودند. حالا اگر قدر خود را ندانست، به خودش مربوط است!

              چگونه از خاموشي ايشان مطلع شديد؟
              با تلٿن به من خبر دادند. من گٿتم پيکر ايشان را در سردخانه نگه داريد تا من بيايم کاري کنيم. اما پسر ايشان زودتر اقدام کرده و ايشان را بردند در امامزاده طاهر دٿن کردند. قرار بود در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دٿن شوند.

              تعداد زيادي از مردم در انتظار تشييع پيکر خانم دلکش جلوي بيمارستان در انتظار بودند. چرا ايشان به آن شکل به خاک سپرده شدند؟
              خب پسرشان و همسر سابقشان اينطور مي خواستند.

              اطلاع داريد که وصيت خود خانم دلکش چه بوده؟
              مثل اينکه وصيت کرده بودند که ايشان را در امام زاده طاهر نزديک قبر عبدالعلي وزيري دٿن کنند.

              "گلپا" و انقلاب 57

              زماني که مردم در خيابان ها بودند و شعار مي دادند، اکبر گلپايگاني کجا بود؟

              اکبر گلپايگاني در لندن بود. در زمان انقلاب چون وطنش را دوست داشت برگشت ايران و گٿت به خدا قطع کند خصم اگر سر ز تنم، به جهاني ندهم ذره اي خاک وطنم. گلپا آمد و با همه کارشکني هايي که کردند در ايران ماند.

              "شاه رٿت". مردم در خيابان ها سر از پا نمي شناسند. چراغ ماشين ها همه روشن است. نقل و شيريني پخش مي شود. اکبر گلپايگاني کجاست؟
              در تهران. همين جا.

              يعني در خانه نشسته بوديد؟
              بله، در خانه! براي چه بيرون مي رٿتم؟ من صبح ساعت شش صبح مي روم کوه، يک بعد از ظهر بر مي گردم. استوديوي من هم در زير زمين است. اين برنامه روزانه من است...

              خب! کنجکاو نبوديد که برويد بيرون ببينيد مردم چه کار مي کنند
              چرا. چندين بار هم رٿتم تماشاچي تظاهرات مردم بودم.

              تماشاچي؟ بدون هيچ حسي. مگر مي شود آقاي گلپا
              ببينيد من که نمي توانم خودم را از مردم جدا کنم. هر چه مردم بخواهند من هم آن را مي خواهم. به خاطر مردم زنده هستم.

              بعد از انقلاب براي شما مزاحمتي ايجاد شد؟
              مزاحمت زيادي ايجاد نشد. اما نزديک به يک ماه بازداشت شدم.

              به چه جرمي؟
              مي گٿتند تو خواندي: پيش ما سوختگان مسجد و ميخانه يکي است!... گٿتم خب چرا بيت دومش را نمي گوييد : اين همه جنگ و جدل حاصل کوته نظريست!

              کجا بازداشت بوديد؟
              اوين. همان شب هم که بعد از بيست و چهار روز بازجويي کردند، آزاد شدم. خيلي هم به من احترام گذاشتند.

              لس آنجلس و گوگوش

              آقاي گلپا در سٿري که به لس آنجلس داشتيد وضع همکاران قديمتان را در جنوب کاليٿرنيا چطور ديديد؟
              مرتب به آنها گٿتم به کشورتان برگرديد! هيچ کدامشان راضي نيستند. گٿتم برگرديد. مي ترسند. همه در آمد اينها در لس آنجلس دست کارگزاران موسيقي در آنجا هست. قراردادهايي دارند که امضا مي کنند. باور کنيد، خيلي از آنها "هوم سيک" شده اند...

              *رٿتن خانم دلکش "خبر بد" بود. و لب گشودن خانم گوگوش، "خبر خوب"! *
              خب من با خانم گوگوش زماني که ايران بودند ارتباط زيادي نداشتم. شنيدم که ايشان کارشان را در آنجا شروع کرده اند و موٿق هم هستند. ولي اگر تمام لس آنجلس را هم به من بدهند، براي زندگي و ماندن آنجا نمي روم.

              ٿکر مي کنيد چرا انقدر ٿضاي آشٿته و نامطلوبي بر بازار موسيقي ايراني در لس آنجلس حاکم است؟
              به دليل جو موجود در آنجا. کار، دست خود هنرمندان نيست. اختيار خود را به برنامه گذارها مي دهند و آنها هم براي پول در آوردن هر کاري با هنرمندان مي کنند، آنها را مي کشند...

              واسه دلاي خسته بازم مي خوام بخونم

              شعر يکي ازاين آهنگ هايي که الان در استوديو مشغول کار روي آن هستيد و بيشتر مي پسنديد را براي ما مي خوانيد؟
              تو و چشات اشک زياد، تو چشام اشک زياد، ولي اٿسوس نمي ياد. چرا نمي ياد؟ آخه گريه هم حالي مي خواد!

              حنجره گلپا چند ساله شده است؟
              هٿتاد و دو ساله. ولي من هنوز جوانم. يک جا خواندم، "دروغ نگو آينه، که من هنوز جوونم، واسه دلاي خسته بازم مي خوام بخونم!"

              Comment


              • #8
                اكبر گلپايگاني" كنسرت 15 روزه اي را در كانادا اجرا مي*‏كند.



                شب گذشته "اكبر گلپايگاني" به منظور اجراي كنسرت موسيقي تهران را به مقصد تورنتو كانادا ترك كرد . براساس اين گزارش ، پس از پايان اجراي اين كنسرت، "گلپايگاني" براي دريافت جايزه*‏اي به همراه "كيوان ساكت" عازم فرانسه مي*‏شود

                Comment


                • #9
                  اکبر گلپایگانی، گلپا، یکی از چهرهای برجسته موسیقی ایران است. او که در حال حاضر در کاناداست، در چند شهر برنامه هایی را اجرا کرده است.
                  اواخر سال 37 بود که به دعوت زنده*ياد پيرنيا به راديو ايران، آواز "مست* مستم، ساقيا دستم بگير" را در دستگاه "مثنوی شور" خواندید. "مست مستم" يکی از ترانه*های ماندگار شد و حضور شادمانه و موفق شما را در جامعه* هنری ثبت کرد. از خاطرات اين ترانه و آن دوران برايمان بگويید؟

                  کار من با این آهنگ در اوایل سال 1338 شمسی شروع شد. اين ترانه به سرعت مورد قبول مردم قرار گرفت. در تاکسی، در خيابان، در مجالس، خلاصه در همه*جا مردم اين "مست مستم" را زمزمه می*کردند و من از اين بابت خيلی خوشحال بودم. من از ميان مردم بلند شدم و هميشه مردم وطنم را دوست دارم. و اين مردم هستند که به من انرژی می*دهند و تا آخرين لحظه برای مردم وطنم خواهم خواند

                  تا به حال بيش از هشتاد ترانه و حدود سيصد آواز در رديف*ها و موسيقی سنتی را اجرا کرده اید، که برای بيش از سه نسل خاطره*انگيز است. آيا با توجه به اينکه شما سال*ها ممنوع*الصدا بوديد و در راديو و تلويزيون نمی*خوانديد، در نگهداری و حفظ و حراست اين گنجينه*ی هنری اقدامی شده که نسل*های بعد از ما از آن بهره بگيرند؟

                  از راديو و تلويزيون خبری ندارم ولی می*دانم که مردم هنردوست در نگهداری*اش کوشا هستند و خود من هم در آرشيو شخصی*ام همه را دارم و مطمئنم که اين امانت به نسل بعد سپرده خواهد شد. مگر هنر آواز و موسيقی که به اين بزرگی*ست گم می*شود؟* اين هنر سينه به سينه گشته و ما هم تحويل نسل آينده خواهيم داد. اين هنر بزرگانی داشته چون بنان، خوانساری، فاخته*ای و ديگران. و همچنين آنهایی که نزديک به عربی می*خواندند، مثل قاسم جبلی، بهرام سير، يا خدابيامرز روانبخش. اين*ها هميشه ماندگار خواهند بود.

                  به غير از نورعلی*خان برومند و ابوالحسن*خان صبا نزد استاد ديگری هم تعليم گرفته*ايد؟

                  بله. من استادانی چون حاج* آقا محمد ايرانی، اديب خوانساری، سيد حسن طاهرزاده و حسن مشحون نيز داشته*ام.

                  موسیقی در زمان شما با نسل قبل چه تفاوت بارزی داشت؟

                  من وقتی که آمدم، صحبت از خلاقیت بود. بازسازی که کار بزرگی نيست. عارف در زمان خودش خلاق بود. شیدا در زمان خودش خلاق بود، ولی آيا عارف و شيدا هيچوقت آمدند راجع به گرد*آوردنده*های موسیقی مثل مرحوم آميرزاحسين*قلی یا درويش*خان موسيقی اجرا کنند؟ درويش*خان خودش خلاق بود و "پيش*درآمد"* را او بود که خلق کرد.

                  من می*خواهم اين را به شما بگويم که آيا ما هم بايد می*رفتيم مثلاً آهنگی که بيست سال يا هشتاد سال قبل خوانده شده بود را بازسازی می*کرديم؟ ما موسيقی غنی*ای داریم. من رفتم دنبال کسانی که خلاق بودند.

                  هنرمندانی مثل پرويز ياحقی، حبيب بديعی، جليل شهناز، مرتضی محجوبی، احمد عبادی... اينها خلاق بودند. . اينها من را همراهی کردند. من به تنهایی نمی*توانستم موفق شوم.

                  ولی از زمان شما خوانندگی هنرمندان ایرانی حرفه ای تر شد؟

                  یادم می آید که مرحوم حسين تهرانی به من می*گفت: "گلپا! يک*عده 'چی*چی*الدوله' و 'چی*چی*السلطنه' بودند که شب*ها به جشن*های اين*ها می*رفتيم و برنامه اجرا می*کردیم. در آخر سر، یک پاکت به عنوان مزد در جیب ما می*گذاشتند. اين حرف خود آقای حسين تهرانی است. و یک بساط*هایی را هم آماده می*کردند که ما آماده شويم، برنامه اجرا کنيم. ولی تو که پيدا شدی، آواز، صفحه شد."

                  قبل از من آواز صفحه نمی*شد. توی خانه*ها مثل کتاب حافظ و مولانا بود. ما چهارتا کاباره بيش*تر نداشتیم: شکوفه نو، مولن رژ، ميامی و باکارا. يک عده خارجی را می*آوردند، برنامه اجرا می*کردند. ما آمديم گفتيم بابا ما ايرانی هستيم، چرا نمی*گذارید هنرمندان خودتان بيايند روی سن که از پای اون بساط منقل و چيزهای ديگر دور شوند و بيايند و هنرنمايی کنند؟ اگر ما را دوست داريد، بيايید اين هنر را ببينيد و برای آن هم هزينه بپردازيد. وقتی که من رفتم به اسکندريه مصر با آقای بديعی، ديدم که خانم ام کلثوم می*آيد روی سن يکی*دوساعت برنامه اجرا می*کند و جلوی پايش کاديلاک می*گذاشتند. ما آمديم و گفتيم چرا بايد برویم برای يک مثلاً آدم پولدار کاباره*داری که از هنر سررشته ندارد بخوانيم؟ اين هنرمندان ما دارند از بين می*روند.


                  هنرمند ما هم باید "اسموکینگ" بپوشد، ساعت رولکس داشته باشد و زندگی خوب. برای اينکه آنها که [برای تماشا] می*آيند، دارند و خوب هم می*پوشند؛ چرا هنرمند نداشته باشد؟



                  هنرمند ما هم باید "اسموکینگ" بپوشد، ساعت رولکس داشته باشد و زندگی خوب. برای اينکه آنها که [برای تماشا] می*آيند، دارند و خوب هم می*پوشند؛ چرا هنرمند نداشته باشد؟ آمديم گفتيم خودمان یکجایی را باز می*کنيم، آبرومند و هنرمندانه. هر کسی هم هنر را دوست دارد، می*آيد. بابتش هم پرداخت خواهد کرد. اين بود که ما "بورسالينو" (ساقی) را باز کردیم، در پل رومی، جاده*ی قديم شميران و همه*ی هنرمندان درجه*ی يک در آن هنرنمايی کردند. اما متاسفانه زمان اجازه نداد! من می*خواستم اعتبار جایی باشد که مثلاً وقتی که پرويز ياحقی از صحنه پايین می*آيد، در جلوی پايش همان اتومبيلی باشد که مثلاً کندی سوار می*شود.




                  شما قرار بود که در تخت جمشید برنامه ای اجرا کنید، چه شد؟

                  من فکر می*کنم که تخت جمشيد يک عظمت است. هيچ ايرانی نمی*تواند بشنود یا بگذارد که آن عظمت از بين برود. خواستم که کنسرتی در تخت جمشيد بگذارم که عوايد آن هم برای مردم ستمديده و زلزله*زده* بم باشد. من یک شهروند ايرانی هستم. تابع آن مقررات موجود و بايد رعايت کنم. اين پيشنهاد من بوده. حالا آن*ها کی به اين پيشنهاد جواب بدهند من نمی*دانم

                  در حال حاضر که در تورنتو هستيد کار جديدی هم عرضه می*کنيد يا بازخوانی آهنگ*های قدیمی؟

                  کارهای جديدی حتماً ارائه خواهم داد. در پایان يک شعری که خيلی دوست دارم و خيلی زيباست برایتان می*خوانم:

                  غم مخور، خورشيد اگه رفته توی ابر سياه
                  غم مخور، چندی اگه تيره شده چهره*ی ما
                  بازم آفتابی می*شه،
                  بازم آفتابی می*شه
                  بازم آفتابی می*شه، آسمون آبی می*شه
                  پر ابرها می*ريزه، آسمون آبی می*شه
                  بازم آفتابی می*شه
                  بازم آفتابی می*شه

                  Comment


                  • #10
                    جایزه بزرگ سپاس فرانسه (پیکاسو) تقدیم استاد گلپا شد

                    استاد اکبر گلپایگانی استاد بزرگ اواز ایران جایزه بزرگ سپاس فرانسه(پیکاسو) را از مجلس سنای فرانسه دریافت کردند.این جایزه به خاطر سالها تلاش استاد گلپا در عرصه موسیقی کلاسیک ایران و جهان و همچنین حنجره فوق العاده شان در موسیقی اصیل که در ۱۰۰ سال اخیر بی نظیر میباشد به استاد گلپا اهدا شد.این برای اولین بار است که یک نفر از ایران موفق به کسب این جایزه بزرگ و مطرح در سطح جهان میشود.اخرین فردی که موفق به کسب این جایزه شده است نلسون ماندلا میباشد.

                    کسب این افتخار بزرگ جهانی را که بار دیگر نام ایران را در عرصه هنر جهان مطرح کرد را خدمت عموم ملت هنر دوست ایران تبریک و تهنیت عرض میکنیم و از استاد اکبر گلپایگانی هم به خاطر این افتخار افرینیها سپاسگزاریم.

                    Comment


                    • #11
                      استاد بزرگ لشکری:صدای گلپا صدائی رسا و زیبا و پر تحریر و بی نظیر است.

                      استاد بزرگ لشکری موسیقیدان و اهنگساز بزرگ ایرانی درباره ویژگی های اکبر گلپایگانی میگویند:

                      سالها پیش در نزدیکی پل رومی رادیو را روشن کردم.صدای عجیبی شنیدم که با سبکی تازه اواز میخواند.این صدا مرا به طوری مجذوب کرد که اتومبیل را متوقف کردم تا ان صدای جالب را به دقت گوش کنم.در کار این اوازه خوان چیز تازه ای یافتم که تا ان زمان نشنیده بودم.تحریرها و حالات ویژه ای در این اواز وجود داشت که هر شندنده ای را جذب میکرد.در این روزگار خواننده ها از استادان خود تقلید میکردند و هیچکس کار تازه ای نیاورده بود وتازگی و شور و شوریدگی گلپا به همین دلیل بسیار چشمگیر بود.جذابیت کار گلپا به قدری بود که من به محض رسیدن به منزل جویای نام او شدم و چندی بعد با هم اشنا شدیم و سابقه این اشنائی سر به چهل سال زده است.در طول این سالها همکاریهائی هم با یکدیگر داشته ایم از جمله اهنگی از من با شعر شادروان رضا جنتی عطائی(خدایا خدایا چرا از من او را گرفتی که ماتم بگیرم)اجرا کرده اند که در زمان خود بسیار موفق بوده است.

                      در زمانی که گلپا شروع به خواندن کرد اهنگها ریتمیک و ضربی نبودند و شنیدن تصانیف و اوازهای سنگین که همه با صدای خوانندگان درجه اول اجرا میشد مردم را از موسیقی سنگین ایرانی دور کرده بود و بیشتر جوانان حاضر نبودند سراغ اواز ایرانی بروند یا حتی به ان گوش کنند.با سبک گلپا سنگینی فضای موسیقی اصیل درهم شکست و با استقبال شدید مردم مواجه شد و به این ترنیب اواز روی صحنه ها رفت و چون مردم تا ان زمان ان نوع اواز را اصلا نشنیده بودند موفقیت زیادی پیدا کرد.گلپا نه تنها با برنامه گلها همکاری داشت با ارکسترهای دیگر هم کار میکرد و پیشرفت و محبوبیتش به حدی رسیده بود که در خارج از ایران هم مردم مشتاق و شیفته صدای او بودند.در این رابطه اشاره به خاطره ای را بی مناسبت نمیبینم:زمانی سرپرست گروهی بودم و معمولا در ایان عید از طریق رادیو و تلویزیون برای ایرانیان مقیم خارج از کشور برنامه هایی را داشتیم.در یکی از سفرها که با گروه به امریکا رفته بودیم گلپا هم انجا کنسرت داشت و با این که عضو گروه ما نبود به ما ملحق شد و روزی برای دیدن یکی از دوستانش به شیکاگو رفت و دو سه روز بعد برگشت.با توجه به این که گلپا اصلا در کادر ما نبود و از روی لطف به ما پیوسته بود نباید مشکلی از نظر نبود ایشان داشته باشیم.اما به خاطر نبودن ایشان در کنسرت ان شب بامشکل مواجه شدیم به این معنا که مردم او را میخواستند تا حدی که روی سن رفتند و شلوغ کردند و نام گلپا از زبانشان نمی افتاد و وضعی پیش اوردند که وقتی گلپا برگشت گفتم:دیگر تا تهران از ما جدا نشود چون مردم به شدت مریدت هستند.



                      اما در مورد دیگر ویژگی های گلپا به موارد زیر اشاره میکنم:صدای گلپا صدائی رسا و زیبا و پرتحریر و بی نظیر است.در انتخاب شعر سلیقه خاصی دارد و نیز در ادای واژه های شعری و تلفیق شعر و موسیقی تبحر دارد.شعر شناسی فوق العاده گلپا از ویژگیهای برجسته اوست.گلپا مخاطبان خود را دقیق میشناسد و تشخیص میدهد که در هر جمعی چه نوع شعرهایی را باید بخواند.گلپا انسانی خوب و وارسته و مردم دار و دوستدار جوانان به ویژه علاقه مندان به موسیقی است و مردم نیز متقابلا او را دوست دارند و با نامه و تلفن محبت خود را به او ابراز میدارند.

                      به نظر من اقای گلپایگانی هنوز باید بخوانند چون میتوانند الگوی خوبی برای جوانان علاقه مند به موسیقی ایرانی باشند.هنرمند مال مردم است و باید تا زنده است برای مردم و به خاطر انان کار کند.

                      Comment


                      • #12
                        صدای عاشقانه ای که سالهای سال بیوقفه در گوشهای زمین آواز مهر سر داده، صدای بلند آوازه ای که از خاک به افلاک سرکشیده در چنین روزی متولد شده است.

                        تعظیم این حنجره سبز را بیگمان تمام تشنگان صدا همیشه بپا خاسته اند و سر سلامتی اش را بارها اسپند سوزانده اند. اینک سالروز آغازش را به تبریک هلهله ی سرور می شویم و بار دیگر از نو، شیفته ی صدایش به شنیدن خواهیم نشست.

                        بار دیگر از نو می شنویم او را که هر لحظه دست به کار لحن تازه ای است.

                        میلادش مبارک

                        Comment


                        • #13
                          با توجه به اینکه لازم شد نتیجه های تحقیقاتم را در مورد صدا و آواز استاد گلپایگانی منتشر کنم، لیستی ازموضوعاتی را که استاد در آن نو آوری کرده اند و یا نوآوری خاصی را تکمیل کرده اند منتشر خواهم کرد.

                          1) تحریر در مصوتهای کشیده "آ"، "ای" و خصوصا "او" که تا قبل از ایشان به ندرت اجرا میشد یا مورد تاکید قرار میگرفت. البته دلیل های مختلفی برای عدم اجرای این گونه تحریر در خوانندگان دیگر وجود دارد که مثلا میتوان به عدم داشتن حنجره مناسب این تحریر اشاره نمود زیرا واقعا این تحریر نیاز به حنجره خاصی دارد ! که بنده از سهولت این تحریر برای استاد خیلی شگفت زده شدم که واقعا تحریرهای به این سختی را چگونه استاد به این راحتی و تسلط اجرا میکنند و اصلا بیشتر مواقع از همین تحریرها استفاده میکنند !!! بهر ترتیب تسلط ایشان بر روی تحریرهای "سخت" و "نامتعارف" واقعا قابل ستایش است مانند موردی که اشاره شد و یا مثلا تحریر با دهان بسته که من این را هم به ندرت در خوانندگان دیگر دیده ام همچنین تحریرهای زنجیر وار و نامتداول روی گام دستگاهها نیز چنین است -بارها دیده ام که استاد، گام یک دستگاه را به صورت زنجیروار با استفاده از تحریر اجرا میکنند که نشان از تسلط ایشان بر روی صدایشان و دستگاه مورد نظر میباشد.

                          2) عدم یکنواختی در آواز :
                          ایشان همواره کوشیده اند حتی در گوشه های مهجور و نامتداول طوری آواز بخوانند که برای شنوندگان عادی هم خسته کننده نشود. که بدین منظور راهکارهائی هم اتخاذ کرده اند مثلا:

                          -کم و زیاد کردن متناوب شدت صدای خروجی از حنجره (بلند و آهسته خواندن)
                          -تاثیر معنی یک کلمه در طرز خواندن آن کلمه مثلا کلمه "خاموش" را با صدای آهسته میخواندند !
                          -وارد کردن الحان خودمانی در آواز به منظور همراهی هر چه بیشتر شنونده وبازکردن قید و بندهای دست و پاگیر، آزاردهنده وغیرضروری از آواز تا حد معقول و معروف.
                          -تلاش ایشان برای نزدیک کردن آواز به صدای طبیعت. مثلا با الهام از صدای پرندگان ایشان چند تحریر تازه ابداع کرده اند رویهم رفته آواز ایشان بیشتر به یک " درد دل خودمانی" می ماند که بسیار راحت مورد پذیرش عموم مردم قرار گرفته بود یعنی ایشان سعی کرده اند تا از قید و بندهای متداول آن زمان تا حدی که به اصل آواز لطمه ای وارد نشود کم کنند تا همه از "آواز" لذت ببرند نه تنها افراد باسواد موسیقی بالا .و اصلا معروف است که آشتی مردم با آواز، با آوازهای استاد گلپایگانی (مشخصا آواز مست مستم ساقیا .... در شور) صورت گرفته است که استاد بنان هم به این نکته اشاره داشته اند که "خوب شد گلپایگانی آمد مردم آواز مارا هم گوش دادند!"

                          3) ازخصوصیات فنی استاد به این نکته میتوان اشاره کرد که استاد همواره در پی این بوده اند که هیچگاه حتی دو آواز در یک دستگاه را هم شبیه هم نخوانند.
                          یعنی اجراهایشان در یک دستگاه -و حتی یک گوشه!- با هم فرق داشت. مثلا شما اگر آوازهای زیر را که همگی در سه گاه اجرا شده اند گوش بدهید به این مطلب پی خواهید برد.

                          - یا رب این شمع شب افروز ... (در مغلوب)
                          - همچو نی ای عشق جانم سوختی ... (در مخالف)
                          - سر کوی دوست عمریست قدم از وفا زدم من ... (درآمد)
                          - ای ساربان ... (درآمد)
                          - پیش ما سوختگان ... (در مغلوب)
                          - ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم ...
                          - و ...

                          4) همچنین میتوان به مدگردیهای بی نظیر استاد اشاره کرد که واقعا به راحتی از دستگاهی به دستگاه دیگر یااز مایه ای به مایه دیگر میرفتند که انگشت حیرت به دهان همه اساتید وقت فرو میماند..مثلا رجوع کنید به آواز "نیست در سودای زلفش کار من جز بیقراری...".در بیات زند که استاد همان اول به دشتی وارد شده و در آخر به راحتی دوباره به بیات بر میگردند.که البته توانایی مدگردی ایشان مربوط به تمام گوشه های مهجور و دستگاههای مهجور -مثل نوا و راست پنجگاه- هم میشد که مورد تایید اکید اساتید وقت مانند استاد بنان نیز بود.

                          5) ابداع روش جدید لرزش حنجره و مناسب موسیقی ایرانی :
                          این روش که استاد معمولا از آن برای اجرای نتهای کشیده استفاده میکردند دارای خصوصیاتی بود که میتوان به این نکته اشاره نمود که فرکانس این لرزش بسیار بالا بود که از این جهت بسیار شبیه لرزشی بود که مرحوم فریدون فروغی -خواننده صاحب سبک موسیقی پاپ - به صدای خودشان میدادند( البته فکر نمیکنم این دو عزیز از هم تاثیری گرفته باشند. همانطور که میدانید عموما خواننده های سنتی ما به سبک خواننده های پاپ به صدای خودشان لرزش میدهند.

                          6) نوآوری در شکل اجرای آواز:
                          استاد معمولا آوازهایشان را بصورت تصنیف های بدون ضرب اجرا میکردند یا به شکل صحیح تر ، ایشان سعی کردند سرعت اجرای آواز را بیشتر کنند و از زمان اجرا بکاهند تا خسته کننده نباشد .لازم به ذکر است آنقدر آوازهای ایشان شبیه یک تصنیف لطیف بود که مردم ، آوازهای ایشان را مثل یک ترانه زمزمه میکردند. همچنین استاد از پیشگامان اجرای "رمانس" در موسیقی ایران میباشند .اساتیدی مانند استاد بنان (مانند آمد اما) و خوانندگانی مانند آقای ایرج(مانند آواز سپاهان) نیز همانند استاد گلپایگانی به خواندن رمانس های زیبا پرداخته اند.

                          7) گذاشتن چیزی شبیه یک "تیتراژ" برای آواز ها :
                          با یک دقت در آواز های اجرایی ایشان متوجه میشوید که ایشان معمولا بیت اولی که اجرا کردند تقریبا با همان حالت در آخر آواز اجرا میکردند! که خیلی شبیه به یک تیتراژ میباشد.همچنین همان اول آواز ،ایشان شروع به خواندن شعر میکردند و چیزی به عنوان ابتدای آواز نمیخواندند تا آواز از حقیقت "آواز در خدمت شعر" دور نشود. این حقیقت را خیلی ها رعایت نکرده اند یا اصلا نمیدانند!

                          وضوح بیان شعر و زدن تحریر در جایی مجزا از شعر :
                          واقعا وضوح بیان شعر در ایشان-حتی در آوازهای قدیمی شان که کیفیت ضبط پایینی دارد -مشهود است همچنین است وسواس ایشان در عدم لطمه به شعر بدین ترتیب که همیشه اول شعر را کامل میخواندند سپس در جای مناسب تحریر میزدند به قول خودشان "اصلا شعر همراه خودش تحریر دارد.

                          9) تسلط بی نظیر ایشان در اوج صدایشان:
                          در مطالعاتم روی صدای ایشان ، از چیزهائی که مرا سخت مبهوت کرد تسلط خارق العاده ایشان روی اوج صدای ایشان بود من میدیدم ایشان گاهی اوقات در جاهایی که خوانندگان خانم هم کم می آوردند تا تحریر بزند استاد -با وجود آنکه شاهد بودم حتی به زحمت نفس میکشیدند- آنقدر مسلط و بلند تحریر میزدند که واقعا فقط میتوانستم سرم را به نشانه تحسین تکان بدهم و به آفریدگار این صدا آفرین بگویم! (نمونه گلهای رنگارنگ شماره 249)

                          10) طرز صحیح انتخاب شعر آواز و ترانه:
                          استاد همواره برای انتخاب شعر روشی مناسب داشته اند بدین ترتیب که برای آواز از اشعار شعرای کلاسیک مانند حافظ ، عراقی و...و همچنین معاصر مانند بیژن ترقی و... استفاده و برای ترانه نیز بطور کامل از اشعارزیبای به روز که توسط اساتید معروف معاصر مانند خانم هما میر افشار و ... سروده میشد استفاده میکردند تا همگام با زبان مردم جلو بروند نه اینکه مانند حالا برای حتی تصنیف و ترانه هم از اشعار حافظ استفاده میکنند !!! بقول استاد گلپایگانی :"شعر حافظ باید در آوازها استفاده شود نه در ترانه و تصنیف".

                          در آخر معتقدم به شخصی مانند استاد گلپایگانی که آنقدر مردم او را دوست دارند که بعد از بیست و چهار سال هم وقتی کاست ایشان به بازار می آید اینگونه به فروش میرود باید خیلی بیشتر از اینها توجه شود.زیرا که او از آخرین بازمانده های دوران طلایی موسیقی است .... یادگار دوران بنان ها ، محمودی ها ، ادیب ها،تاج ها و.... رکورد دار اجرای آواز در برنامه جاوید "گلها" .مردمی ترین آوازه خوان تاریخ .... مردی که یاور تهید ستان بود و هست ....کمتر کسی را هم اساتید و هم مردم دوست دارند.....گلپا چنین است. این گلپاست که شاخه های درخت بلند این موسیقی را چنان خم میکند که دست "همه" به آن برسد.

                          Comment


                          • #14
                            Persian Traditional music by , Akbar Golpaigani - Avaz e Esfahan

                            Comment


                            • #15

                              Comment

                              Working...
                              X