Announcement

Collapse
No announcement yet.

Ali Tajvidi

Collapse
X
 
  • Filter
  • Time
  • Show
Clear All
new posts

  • Ali Tajvidi

    علی تجويدی ، استاد و آهنگساز و نوازنده نامی ويلن که چند سالی به دليل بيماری در منزل بستری بود ، بامداد چهارشنبه 24 اسفند در سن ۸۶ سالگی در تهران درگذشت

    همسر آقای تجويدی علت مرگ وی را شدت و طولانی شدن بيماری عنوان کرده و گفته که قرار است روز شنبه 27 اسفند پيکر وی از مقابل تالار وحدت تشييع شود

    علی تجويدی از جمله چهره های ثابت برنامه پرطرفدار گلها بود که سالها برنامه اصلی موسيقی سنتی در راديو ايران به شمار می رفت و کشف و معرفی هنرمندانی چون حميرا، هايده و برخی از نوازندگان نامی موسيقی ايرانی از جمله دستاوردهای اوست

    او در آهنگسازی و تصنيف سرايی دستی چيره داشت و بسياری وی را همرديف ابوالحسن صبا و علی اکبر شيدا و عارف قزوينی ارزيابی کرده اند

    تصانيف و ترانه های علی تجويدی حاصل همکاری وی با شاعران و ترانه سرايانی چون رهی معيری، معينی کرمانشاهی، نواب صفا ، بيژن ترقی است که از جمله آنها می توان به ديدی که رسوا شد دلم، آتش کاروان،سفرکرده، مرا عاشق شيدا،می گذرم، آشفته حالی، صبرم عطا کن، آزاده و ياد کودکی اشاره کرد

    برخی از کارهای جاودانه علی تجويدی با خوانندگی دلکش صورت گرفته است

    او در سالهای اخير بسيار کم کارشده بود؛ کاری مشترک با علی اصغر شاه زيدی و نيز تصنيفی که با صدای محمدرضا شجريان به مناسبت آغاز به کار ارکستر ملی اجرا شد از جمله فعاليتهای اخيرش بود

    اخيراً نيز خبری متشر شده بود که چهار اثر از آخرين ساخته‌ های با کلام او شامل يک نگه کرد و گذشت،مراعاشقی شيدا،بی هم زبان و تو بودی برای ارکستر تنظيم شده و قرار است در قالب آلبوم و به خوانندگی عليرضا فريدون‌ پور منتشر شود

    علی تجويدی از جمله هنرمندانی بود که در سالهای ابتدايی پس از پيروزی انقلاب ايران، بنا به گفته خودش سازش را شکستند و دو دهه و نيم بعد در مراسمی از وی به عنوان چهره ماندگار موسيقی تجليل به عمل آوردند

    علی تجويدی پانزدهم آبان ۱۲۹۸ خورشيدی متولد شد و مقدمات موسيقی را نزد پدرش که از شاگردان کمال الملک، نقاش مشهور آن دوران بود و برادرش هادی تجويدی آموخت و در نوجوانی نواختن فلوت و نت موسيقی را نزد ظهيرالدينی آموخت

    چنانکه خود در جايی نقل کرده است: "از دوازده سالگی دستگاههای [موسيقی] ايرانی را می شناختم، مرحوم ابوالحسن صبا چون نزد پدرم نقاشی کار می کرد به منزل ما رفت و آمد داشت و از همان موقع با ايشان آشنا شدم، اولين سازی که آموختم تار بود ضمناً موقعی که در دبيرستان تحصيل می کردم به گروه پيشاهنگی وارد شدم و فلوت آموختم و با نت آشنايی پيدا کردم

    علی تجويدی در شانزده سالگی به درس حسين ياحقی استاد نامی کمانچه و ويلن رفت و پس از شش ماه نزد وی به آموختن ويلن مشغول شد و سپس به درس ابوالحسن صبا رفت و هشت سال نزد وی به فراگرفتن موسيقی و نوازندگی ويولن پرداخت

    آن چنان که علی تجويدی نقل می کند سه تار و ضرب را نيز نزد ابوالحسن صبا فراگرفت و در مدتی کوتاه به عنوان يکی از شاگردان مورد علاقه او شناخته شد

    او مدتی بعد به توصيه ابوالحسن صبا و برای پيشرفت در نوازندگی و تکنيکهای ويلون نوازی سه سال نزد يکی از استادان ويلن نواز خارجی آموزش می بيند و همزمان از سوی يکی از دوستانش با حاج آقا محمد ايرانی و رکن الدين خان مختاری و ساير موسيقيدانان ايرانی از جمله نورعلی خان برومند، طاهر زاده و اسماعيل قهرمانی آشنا می شود

    اين آشنايی، تجويدی جوان را درمسيری تازه می اندازد و اشتيافش را برای کار روی موسيقی ايرانی بيشتر می کند

    علی تجويدی دستگاههای کامل ايرانی و تصنيفهای علی اکبر شيدا را نزد اين گروه از موسيقيدانان و نوازندگان ايرانی می آموزد و به توصيه رکن الدين خان مختاری به آهنگسازی دست می يازد و برای آشنايی بيشتر با اين فن و همچنين ارکستراسيون (سازبندی) و هارمونی مدتی در کنسرواتوارهای موسيقی آموزش می بيند

    علی تجويدی مدتی نزد مليک آبراهيميان و بابگن تامبرازيان به آموختن موسيقی غربی پرداخت و پس از آن سالها به مطالعه در زمينه هارمونی، ارکستراسيون و آهنگسازی نزد هوشنگ استوار پرداخت و بسياری از ساخته هايش از قبيل آزاده ‌ام،پشيمانم ،صبرم عطا کن و غيره را خود برای ارکستر بزرگ تنظيم و اجرا کرد
    Attached Files

  • #2
    khoda biamorzatesh ke vaghean honarmand bod

    Comment


    • #3
      علی تجویدی
      تاب نیآورد، تا
      نوروز85 را هم ببیند


      "علی تجویدی"، آهنگساز، نوازنده چیره دست ویولن برای ابد چشم فرو بست. تجویدی متولد آبان ١٢٩٨ و شاگردان شاخص "ابوالحسن صبا" بود. آهنگ بسیاری از ترانه‌ها و همنوائی‌ها با بزرگانی چون بنان و قوامی و... در برنامه‌های جاوانه "گل‌ها" از کارهای او بود. از اعضای برجسته شورای موسیقی و مدرس موسیقی بود. برای آخرین ترانه رهی معیری "آزاده ام من" او آهنگ ساخت. و ترانه "رفتم و بار سفر بستم" نیز از جمله ساخته‌های او بود که بسیار هم بدان علاقمند بود.( شرح این آهنگ و ترانه را در ادامه و به نقل از شماره‌های گذشته پیک هفته می‌خوانيد و ترانه را هم با صدای‌هایده می‌شنوید.)

      از "علی تجویدی"، علاوه بر همه آهنگ‌هائی که ساخت و تک نوازی‌هائی که از خود بر جای گذاشت، کتاب "موسیقی ایرانی" در سه جلد و "اثری در چهارگاه" نیز باقی مانده که میراث ملی ایران است.



      رفتم و بار سفر بستم!

      آنچه می‌خوانید، یادی از گذشته‌هاست و در بخش پایانی نیز نقل خاطره ای از کتاب خاطرات زنده یاد اسماعیل نواب صفا "قصه شمع".

      تابستان سال 1346. یک ظهر گرم جمعه. ساعت یک و نیم بعد ازظهر، گل‌های تازه. از چند روز قبل هم اعلام شده بود. ترانه و آوازی با ارکستر بزرگ رادیو ایران و با صدای خواننده ای که برای نخستین بار صدایش پخش می‌شد: حمیرا!

      آوازش نه آواز مرضیه بود و نه آواز دلکش، ترانه خوانی اش هم نه به الهه می‌رفت و نه به آن دو. پدیده ای غافلگیر کننده بود. دلنشین و مسلط خواند؛ و البته با نوآوری. از همان روز حدس و گمان‌ها شروع شد. مردم می‌خواستند بدانند او کجا بوده؟ که یکباره صدایش اینگونه از پرشنونده ترین بخش موسیقی رادیو ایران پخش شد، آنهم با آهنگی از علی تجویدی و تک نوازی و همراهی او!

      صدایش چنان تیز و تحریرهایش بهم پیوسته بود که گفتند قمر جدیدی است، اما این شبیه سازی و انتظار پیدا شدن صدائی به قدرت و دلنشینی قمر چه پیش و چه پس از حمیرا هم ادامه یافت. برای‌هایده، برای پریسا و...

      چند گل‌های دیگر هم اجرا کرد، در همان بعد از ظهرهای جمعه. پس از صبحی قصه گو و اذان دل انگیز موذن زاده اردبیلی، که براستی گوئی موذن، زاده شده بود؛ و پیش از اخبار سانسور شده و فرمایشی ساعت 2 بعد ازظهر که صدای استوار گویندگانش با محتوا و کیفیت کم رنگ و از فیلتر وزارت اطلاعات گذشته اخبار همخوانی نداشت!

      او را تجویدی کشف کرده بود، یا اینگونه شایع بود. اما خیلی زود دلش جای دیگری رفت. یا شاید از اول هم بود! "توبمانی" را خواند، اما انگار این نه وصف حال او که وصف حال تجویدی بود. شاید سراینده ترانه میدانست چه آتشی از زیر خاکستر بیرون خواهد آمد. در نخستین ترانه اش ازخداوند طلب صبر کرده بود، اما تاب نیآورد و دل به یاحقی بست و از آن پس با او خواند. نه تنها خواند، که با او به خانه بخت هم رفت! گرچه نه طولانی.

      تجویدی مدتی پژمرده شد. غروب‌ها سری به خانه شماره 29 در خیابان باریک "رشت" می‌زد، که بار دنج و آرامی بود. بار"رشت 29". کلاه شاپو را در پاگرد کوچک بار به میخ آویزان می‌کرد و در گوشه ای از فضای تاریک بار، مبهوت می‌ایستاد. اندکی می‌نوشید. بیشتر با لیوان ویسکی و دو یخ درون آن بازی می‌کرد. پس از وقفه ای نه چندان طولانی با صدای پرقدرت دیگری به میدان بازگشت. در همان بعدازظهرهای فراموش نشدنی جمعه:‌هایده!

      او نیز نه دلکش بود و نه مرضیه، و نه حمیرا. آوازش چیز دیگری بود و ترانه خوانی اش مسلط تراز بسیاری که در آن سال‌ها ترانه می‌خواندند. صد افسوس که نه او در صف کلاسیک خوان‌ها باقی ماند و نه حمیرا. همه آنها ترانه خوانی را در کاباره‌های وقت تهران ادامه دادند،‌بی‌آنکه دیگر آواز بخوانند و یا بتوانند بخوانند.

      این فصل داغ رقابت، با به میدان آمدن مهستی(خواهر‌هایده) و سپس خواننده ای بنام رویا، میان تجویدی، یاحقی، خرم و بدیعی ادامه یافت. الکل به قمر فرصت نداد و کاباره‌های تهران و پولی که به پای این نسل از خوانندگان زن ریختند به آنها فرصت ندادند تا آنها بشوند آنچه را در آواز کلاسیک ایران می‌توانستند بشوند! حنجره خسته ای که هر شب ساعت‌ها در کاباره‌ها و در فضائی مملو از دود سیگار می‌خواند، دیگر نه تاب آواز داشت و نه دارنده اش وقتی برای تعلیم و پیشرفت. بلائی که بر سر گلپایگانی نیز آمد.

      هایده و مهستی و حمیرا و... خود را تا انقلاب جلو کشیدند و پس از انقلاب، در مهاجرت نیز خواندند، اما ... شاید اگر انقلاب مسیری واقعی تر را پی می‌گرفت و کوته اندیشی‌های مذهبی سد راه نمی شد، آنها فرصت تازه ای می‌یافتند، که نکردند و نشد.

      آنچه را می‌شنوید، شاید زیباترین و کلاسیک ترین ترانه جدا از آوازی باشد که‌هایده خوانده است. نواب صفا، ترانه سرای سالهای شکوفائی موسیقی ایرانی، در خاطراتش می‌نویسد:

      یک ظهر که در میدان ارک از رادیو بیرون آمدم، علی تجویدی را دیدم. مسیرمان یکی بود و راه افتادیم. گفت که سالهاست یک آهنگ ساخته اما خواننده اش را هنوز پیدا نکرده است. این عادت تجویدی بود. چیزی را که می‌ساخت برای خواندن به هرکسی نمی داد و گاه سالها آن را رو نمی کرد. آهنگ را زمزمه کرد و گفت یک بند شعر هم رویش ساخته ام: رفتم و بار سفر بستم!

      من بلافاصله بند دوم را همانجا ساختم و برایش تکرار کردم: با تو هستم، هرکجا هستم!

      گفت پس بقیه اش را هم خودت بگو؛ و پرسید کی بخواند؟ 15 سال است دنبال صدای این آهنگ می‌گردم. گفتم:‌هایده!

      من سرودم و‌هایده خواند؛ و الحق والانصاف سنگ تمام گذاشت

      Comment


      • #4
        khoda biamorzatesh...baziaro vaghean eifie ke adam az dast bede..its life..anyway
        Love like you never got hurt
        work like you don't need the money
        Dance like no one is watching


        تا عاقلان راهی برای یکبار خندیدن پیدا کنند دیوانگان هزار بار خندیده اند

        Comment


        • #5
          تجلیل از تجویدی
          در تالار رودكی

          سرانجام بمنظور بزرگداشت "علی تجویدی" مراسمی در تالار رودکی (وحدت) برگزار شد. ارکستر ملی به رهبری "فرهاد فخرالدینی" نیز به یاد تجویدی در همین مراسم برنامه اجرا کرد.
          "همايون خرم" درباره تجویدی سخن گفت و چند تن از شاگردان تجویدی نیز برای حاضران ساز زدند.
          تجویدی از معدود شاگردان بازمانده ابوالحسن صبا بود و نام او پیوسته همراه بوده است با برنامه گل ها.كتابي درباره دستگاه شور و كتابي درباره ماهور نوشت که دومی نیمه کاره ماند. تجويدي صبح چهارشنبه ‪ ۲۴‬اسفند ‪ ،۱۳۸۴‬ در خانه خویش به خواب ابدی رفت



          Comment


          • #6
            Originally posted by RedWine
            تجلیل از تجویدی
            در تالار رودكی

            سرانجام بمنظور بزرگداشت "علی تجویدی" مراسمی در تالار رودکی (وحدت) برگزار شد. ارکستر ملی به رهبری "فرهاد فخرالدینی" نیز به یاد تجویدی در همین مراسم برنامه اجرا کرد.
            "همايون خرم" درباره تجویدی سخن گفت و چند تن از شاگردان تجویدی نیز برای حاضران ساز زدند.
            تجویدی از معدود شاگردان بازمانده ابوالحسن صبا بود و نام او پیوسته همراه بوده است با برنامه گل ها.كتابي درباره دستگاه شور و كتابي درباره ماهور نوشت که دومی نیمه کاره ماند. تجويدي صبح چهارشنبه ‪ ۲۴‬اسفند ‪ ،۱۳۸۴‬ در خانه خویش به خواب ابدی رفت



            kash in bozorgdasht ro vaghty zende bod barash migreftan

            Comment

            Working...
            X