
از سوي وكلاي مدافع دانش*آموزان مورد تعرض قرار گرفته
براي شكارچي پسران درخواست اشد مجازات شد
در جريان دادگاه شكارچي پسران كه پيش از ظهر امروز در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران برگزار شد، وكلاي مدافع شكات، خواستار اشد مجازات براي اين فرد به جرم ارتكاب اعمال شنيع شدند.
در اين جلسه شاكيان با تشريح نحوه ربودن خود از سوي متهم به نام قاسم و مورد تجاوز به عنف قرار گرفتن توسط وي، خواستار اعدام متهم شدند.
*نخستين قرباني
در ابتداي جلسه قاضي عزيز محمدي رئيس شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران گفت: با توجه به اينكه تحقيقات بر روي اتهام لواط متهم در دادگاه انجام شده است اين دادگاه نياز به حضور دادستان ندارد.
وي در ادامه از نخستين شاكي به نام كاميار خواست با حضور در جايگاه شكايت خود را مطرح كند.
كاميار پس از حضور در دادگاه گفت: آذر ماه سال گذشته در حاليكه 12 سال سن داشتم از سوي متهم ربوده شدم.
روز حادثه پس از تعطيل شدن مدرسه به سمت خانه مادر بزرگم در حال حركت بودم كه سركوچه متهم جلوي مرا گرفت و خواست به او كارت شناسايي نشان دهم.
او وقتي متوجه شد من كارتي همراه ندارم خواست همراه او بروم تا تعهد بدهم. او خواست سوار موتور شوم و همراهش بروم كه من مقاومت كردم. متهم سپس با دست ضربه*اي به سرم زد. من هم از ترس سوار موتور او شدم.
او ابتدا به خيابان كرمان رفت و از آنجا به سمت نظام آباد حركت كرد. قاسم سپس مقابل يك سوپرماركت توقف كرد و از آنجا تعدادي چسب زخم خريد.
متهم چند كوچه پائين تر در محل خلوتي با چسب چشم مرا بست و به ساختماني برد . او مرا با چشم* بسته به طبقه دوم يا سوم ساختمان برد. در آنجا در يك واحد خالي خواست لباسهايم را در بياورم. وقتي علت آن را پرسيدم گفت: بايد تو را بازرسي كنم تا چاقو همراه نداشته باشي. او سپس مرا مورد تعرض قرار داد . لباسهايم را پس از آن پوشيدم. قاسم پس از 15 دقيقه چرخاندن من در خيابان با چشم بسته مرا در خيابان كرمان رها كرد.
سريع موضوع را به پليس گفتم و همراه او به كلانتري رفتيم ماموران كلانتري حرفهاي مرا باور نكردند و به پدرم گفتند او به خاطر اينكه دير به خانه آمده است اين شكايت را مطرح كرده است. پس از دستگيري قاسم پدرم عكس او را در روزنامه ديد و موضوع را به من گفت: سپس همراه پدرم به اداره آگاهي رفتيم كه من در بين 4 نفر او را شناسايي كردم.
قاضي: كسي تو را با چشم بسته در خيابان نديد؟
كاميار: متهم از من خواست سرم را پشت او بگذارم به اين طريق كسي ما را نمي*ديد.
در ادامه وكيل مدافع شاكي با حضور در جايگاه گفت: اتفاقي كه رخ داده است واقعي است و موضوعي است كه بايد با آن برخورد جدي و قاطع صورت گيرد. امكان ندارد چند نفر به دروغ يك فرد را به عنوان عامل ربايش و تعرض به خود معرفي كنند. وي سپس براي متهم تقاضاي اشد مجازات كرد.
قاضي سپس 3 تن ديگر از شاكيان به نامهاي مجيد، افشين و مرتضي را براي طرح شكايت به جايگاه فرا خواند كه آنها در دادگاه حضور نداشتند.
دومين شاكي كه در جايگاه حاضر شد پيمان نام داشت او در خصوص نحوه ربودن خود گفت: روز حادثه مدارس به خاطر آلودگي هوا تعطيل شده بود. براي تعمير ساعتم به يك مغازه ساعت فروشي رفتم كه صاحب مغازه خواست نيم ساعت ديگر براي گرفتن ساعت بيايم. من در حال پرسه زدن در اطراف مغازه بودم كه متهم به سمت من آمد و پرسيد چرا در كوچه بالايي با دختري صحبت مي*كردي؟ من گفتم كاري نكردم ولي او قبول نكرد و خواست همراه او بروم و تعهد بدهم...
در اين هنگام عكاسي يكي از عكاسان از شاكيان پرونده، اعتراض آنها را در پي داشت و اين موضوع باعث شد دادگاه به تنش كشيده شود. در ادامه قاضي، دادگاه را غيرعلني اعلام كرد كه با درخواست خانواده دانش*آموزان و خبرنگاران دادگاه به صورت علني ادامه پيدا كرد.
پيمان در ادامه شكايتش گفت: متهم مرا سوار موتور كرد و مقابل يك مغازه ايستاد و از آنجا چسب زخم خريد.او پس از بستن چشمان من با چسب مرا به يك ساختمان برد. حدود سه طبقه را با چشمان بسته بالا رفتم و وارد يك واحد شدم كه در ورودي نداشت. او از من خواست لباس هايم را در بياورم كه مخالفت كردم. قاسم وقتي مقاومت مرا ديد شروع به كتك زدن كرد و به زور لباس هاي مرا از تنم درآورد و مرا مورد تجاوز به عنف قرار داد.
متهم بعد لباس هاي مرا داد و لباس هاي خودش را پوشيد و من را در خيابان ملك رها كرد.
قاضي: چرا وقتي متهم براي خريد داخل مغازه رفت فرار نكردي؟
پيمان: من باور كرده بودم كه او مأمور است. همچنين جك موتور خراب بود و او خواسته بود موتور را نگهدارم.
قاضي: گواهي پزشكي قانوني داري؟
شاكي: بله
قاضي: در حال حاضر ناراحتي داري؟
شاكي:*خير
وكيل مدافع پيمان نيز پس از حضور در جايگاه تقاضاي اشد مجازات را براي متهم پرونده كرد.
*متهم خود را مأمور اطلاعات معرفي كرد
احسان به عنوان سومين قرباني متهم در شكايت از قاسم گفت: روز حادثه ساعت 30/7 در حال رفتن به مدرسه بودم كه متهم در كوچه خلوتي جلوي مرا گرفت و خود را مأمور اطلاعات معرفي كرد. او سپس از من كارت شناسايي خواست. وقتي از او كارت خواستم كارت خود را نشان دهد جواب داد مأمور اطلاعات به كسي كارت نشان نمي دهد. در اين هنگام زني وارد كوچه شد. قاسم با ديدن او يك سيلي به گوش من زد و رفت سركوچه ايستاد. دوباره سركوچه او جلوي من را گرفت. متهم از من اطلاعات كاملي داشت. خيلي ترسيده بودم. براي دادن تعهد سوار موتور شديم. ابتدا قرار بود بريم پايگاه شهيد حسيني اما در ميان راه به بهانه اينكه الان در پايگاه درحال خوردن صبحانه هستند و بايد به پايگاه ديگري برويم تغيير مسير داد. در خيابان وصال چسب خريد و چشمان من را با آن بست. براي اينكه كسي متوجه نشود خواست صورتم را به پشتش بچسبانم. پس از چند دقيقه مقابل خانه*اي توقف كرد. وارد پاركينگ خانه شد و از راه*پله بالا رفتيم. سپس وارد آپارتمان شديم كه در آن باز بود. او به بهانه بازرس بدني لباسهايم را از تنم درآورد. چشمانم بسته بود و او انگشتم را بر روي كاغذ فشار داد كه مي*گفت روي آن تعهدنامه نوشته شده است.
او سپس خواست با هم رابطه نامشروع داشته باشيم من مقاومت كردم و او شروع به كتك زدن من كرد و مرا به زور روي زمين خواباند.
او پس از چند دقيقه بدون تعرض لباسهايم را به من داد تا بپوشم. او براي اينكه مرا فريب دهد شروع به صحبت با فردي فرضي كرد. در ادامه مرا سوار موتور كرد و در خيابان رها كرد.
قاضي: براي معاينه پزشكي قانوني رفتي؟
شاكي: خير. به دليل اينكه او موفق به تعرض به من نشده بود.
براي شكارچي پسران درخواست اشد مجازات شد
در جريان دادگاه شكارچي پسران كه پيش از ظهر امروز در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران برگزار شد، وكلاي مدافع شكات، خواستار اشد مجازات براي اين فرد به جرم ارتكاب اعمال شنيع شدند.
در اين جلسه شاكيان با تشريح نحوه ربودن خود از سوي متهم به نام قاسم و مورد تجاوز به عنف قرار گرفتن توسط وي، خواستار اعدام متهم شدند.
*نخستين قرباني
در ابتداي جلسه قاضي عزيز محمدي رئيس شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران گفت: با توجه به اينكه تحقيقات بر روي اتهام لواط متهم در دادگاه انجام شده است اين دادگاه نياز به حضور دادستان ندارد.
وي در ادامه از نخستين شاكي به نام كاميار خواست با حضور در جايگاه شكايت خود را مطرح كند.
كاميار پس از حضور در دادگاه گفت: آذر ماه سال گذشته در حاليكه 12 سال سن داشتم از سوي متهم ربوده شدم.
روز حادثه پس از تعطيل شدن مدرسه به سمت خانه مادر بزرگم در حال حركت بودم كه سركوچه متهم جلوي مرا گرفت و خواست به او كارت شناسايي نشان دهم.
او وقتي متوجه شد من كارتي همراه ندارم خواست همراه او بروم تا تعهد بدهم. او خواست سوار موتور شوم و همراهش بروم كه من مقاومت كردم. متهم سپس با دست ضربه*اي به سرم زد. من هم از ترس سوار موتور او شدم.
او ابتدا به خيابان كرمان رفت و از آنجا به سمت نظام آباد حركت كرد. قاسم سپس مقابل يك سوپرماركت توقف كرد و از آنجا تعدادي چسب زخم خريد.
متهم چند كوچه پائين تر در محل خلوتي با چسب چشم مرا بست و به ساختماني برد . او مرا با چشم* بسته به طبقه دوم يا سوم ساختمان برد. در آنجا در يك واحد خالي خواست لباسهايم را در بياورم. وقتي علت آن را پرسيدم گفت: بايد تو را بازرسي كنم تا چاقو همراه نداشته باشي. او سپس مرا مورد تعرض قرار داد . لباسهايم را پس از آن پوشيدم. قاسم پس از 15 دقيقه چرخاندن من در خيابان با چشم بسته مرا در خيابان كرمان رها كرد.
سريع موضوع را به پليس گفتم و همراه او به كلانتري رفتيم ماموران كلانتري حرفهاي مرا باور نكردند و به پدرم گفتند او به خاطر اينكه دير به خانه آمده است اين شكايت را مطرح كرده است. پس از دستگيري قاسم پدرم عكس او را در روزنامه ديد و موضوع را به من گفت: سپس همراه پدرم به اداره آگاهي رفتيم كه من در بين 4 نفر او را شناسايي كردم.
قاضي: كسي تو را با چشم بسته در خيابان نديد؟
كاميار: متهم از من خواست سرم را پشت او بگذارم به اين طريق كسي ما را نمي*ديد.
در ادامه وكيل مدافع شاكي با حضور در جايگاه گفت: اتفاقي كه رخ داده است واقعي است و موضوعي است كه بايد با آن برخورد جدي و قاطع صورت گيرد. امكان ندارد چند نفر به دروغ يك فرد را به عنوان عامل ربايش و تعرض به خود معرفي كنند. وي سپس براي متهم تقاضاي اشد مجازات كرد.
قاضي سپس 3 تن ديگر از شاكيان به نامهاي مجيد، افشين و مرتضي را براي طرح شكايت به جايگاه فرا خواند كه آنها در دادگاه حضور نداشتند.
دومين شاكي كه در جايگاه حاضر شد پيمان نام داشت او در خصوص نحوه ربودن خود گفت: روز حادثه مدارس به خاطر آلودگي هوا تعطيل شده بود. براي تعمير ساعتم به يك مغازه ساعت فروشي رفتم كه صاحب مغازه خواست نيم ساعت ديگر براي گرفتن ساعت بيايم. من در حال پرسه زدن در اطراف مغازه بودم كه متهم به سمت من آمد و پرسيد چرا در كوچه بالايي با دختري صحبت مي*كردي؟ من گفتم كاري نكردم ولي او قبول نكرد و خواست همراه او بروم و تعهد بدهم...
در اين هنگام عكاسي يكي از عكاسان از شاكيان پرونده، اعتراض آنها را در پي داشت و اين موضوع باعث شد دادگاه به تنش كشيده شود. در ادامه قاضي، دادگاه را غيرعلني اعلام كرد كه با درخواست خانواده دانش*آموزان و خبرنگاران دادگاه به صورت علني ادامه پيدا كرد.
پيمان در ادامه شكايتش گفت: متهم مرا سوار موتور كرد و مقابل يك مغازه ايستاد و از آنجا چسب زخم خريد.او پس از بستن چشمان من با چسب مرا به يك ساختمان برد. حدود سه طبقه را با چشمان بسته بالا رفتم و وارد يك واحد شدم كه در ورودي نداشت. او از من خواست لباس هايم را در بياورم كه مخالفت كردم. قاسم وقتي مقاومت مرا ديد شروع به كتك زدن كرد و به زور لباس هاي مرا از تنم درآورد و مرا مورد تجاوز به عنف قرار داد.
متهم بعد لباس هاي مرا داد و لباس هاي خودش را پوشيد و من را در خيابان ملك رها كرد.
قاضي: چرا وقتي متهم براي خريد داخل مغازه رفت فرار نكردي؟
پيمان: من باور كرده بودم كه او مأمور است. همچنين جك موتور خراب بود و او خواسته بود موتور را نگهدارم.
قاضي: گواهي پزشكي قانوني داري؟
شاكي: بله
قاضي: در حال حاضر ناراحتي داري؟
شاكي:*خير
وكيل مدافع پيمان نيز پس از حضور در جايگاه تقاضاي اشد مجازات را براي متهم پرونده كرد.
*متهم خود را مأمور اطلاعات معرفي كرد
احسان به عنوان سومين قرباني متهم در شكايت از قاسم گفت: روز حادثه ساعت 30/7 در حال رفتن به مدرسه بودم كه متهم در كوچه خلوتي جلوي مرا گرفت و خود را مأمور اطلاعات معرفي كرد. او سپس از من كارت شناسايي خواست. وقتي از او كارت خواستم كارت خود را نشان دهد جواب داد مأمور اطلاعات به كسي كارت نشان نمي دهد. در اين هنگام زني وارد كوچه شد. قاسم با ديدن او يك سيلي به گوش من زد و رفت سركوچه ايستاد. دوباره سركوچه او جلوي من را گرفت. متهم از من اطلاعات كاملي داشت. خيلي ترسيده بودم. براي دادن تعهد سوار موتور شديم. ابتدا قرار بود بريم پايگاه شهيد حسيني اما در ميان راه به بهانه اينكه الان در پايگاه درحال خوردن صبحانه هستند و بايد به پايگاه ديگري برويم تغيير مسير داد. در خيابان وصال چسب خريد و چشمان من را با آن بست. براي اينكه كسي متوجه نشود خواست صورتم را به پشتش بچسبانم. پس از چند دقيقه مقابل خانه*اي توقف كرد. وارد پاركينگ خانه شد و از راه*پله بالا رفتيم. سپس وارد آپارتمان شديم كه در آن باز بود. او به بهانه بازرس بدني لباسهايم را از تنم درآورد. چشمانم بسته بود و او انگشتم را بر روي كاغذ فشار داد كه مي*گفت روي آن تعهدنامه نوشته شده است.
او سپس خواست با هم رابطه نامشروع داشته باشيم من مقاومت كردم و او شروع به كتك زدن من كرد و مرا به زور روي زمين خواباند.
او پس از چند دقيقه بدون تعرض لباسهايم را به من داد تا بپوشم. او براي اينكه مرا فريب دهد شروع به صحبت با فردي فرضي كرد. در ادامه مرا سوار موتور كرد و در خيابان رها كرد.
قاضي: براي معاينه پزشكي قانوني رفتي؟
شاكي: خير. به دليل اينكه او موفق به تعرض به من نشده بود.
Comment