Announcement

Collapse
No announcement yet.

Shekarchie Pesaran

Collapse
X
 
  • Filter
  • Time
  • Show
Clear All
new posts

  • Shekarchie Pesaran


    از سوي وكلاي مدافع دانش*آموزان مورد تعرض قرار گرفته

    براي شكارچي پسران درخواست اشد مجازات شد


    در جريان دادگاه شكارچي پسران كه پيش از ظهر امروز در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران برگزار شد، وكلاي مدافع شكات، خواستار اشد مجازات براي اين فرد به جرم ارتكاب اعمال شنيع شدند.



    در اين جلسه شاكيان با تشريح نحوه ربودن خود از سوي متهم به نام قاسم و مورد تجاوز به عنف قرار گرفتن توسط وي، خواستار اعدام متهم شدند.

    *نخستين قرباني

    در ابتداي جلسه قاضي عزيز محمدي رئيس شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران گفت: با توجه به اينكه تحقيقات بر روي اتهام لواط متهم در دادگاه انجام شده است اين دادگاه نياز به حضور دادستان ندارد.
    وي در ادامه از نخستين شاكي به نام كاميار خواست با حضور در جايگاه شكايت خود را مطرح كند.
    كاميار پس از حضور در دادگاه گفت: آذر ماه سال گذشته در حاليكه 12 سال سن داشتم از سوي متهم ربوده شدم.
    روز حادثه پس از تعطيل شدن مدرسه به سمت خانه مادر بزرگم در حال حركت بودم كه سركوچه متهم جلوي مرا گرفت و خواست به او كارت شناسايي نشان دهم.
    او وقتي متوجه شد من كارتي همراه ندارم خواست همراه او بروم تا تعهد بدهم. او خواست سوار موتور شوم و همراهش بروم كه من مقاومت كردم. متهم سپس با دست ضربه*اي به سرم زد. من هم از ترس سوار موتور او شدم.
    او ابتدا به خيابان كرمان رفت و از آنجا به سمت نظام آباد حركت كرد. قاسم سپس مقابل يك سوپرماركت توقف كرد و از آنجا تعدادي چسب زخم خريد.
    متهم چند كوچه پائين تر در محل خلوتي با چسب چشم مرا بست و به ساختماني برد . او مرا با چشم* بسته به طبقه دوم يا سوم ساختمان برد. در آنجا در يك واحد خالي خواست لباسهايم را در بياورم. وقتي علت آن را پرسيدم گفت: بايد تو را بازرسي كنم تا چاقو همراه نداشته باشي. او سپس مرا مورد تعرض قرار داد . لباسهايم را پس از آن پوشيدم. قاسم پس از 15 دقيقه چرخاندن من در خيابان با چشم بسته مرا در خيابان كرمان رها كرد.
    سريع موضوع را به پليس گفتم و همراه او به كلانتري رفتيم ماموران كلانتري حرفهاي مرا باور نكردند و به پدرم گفتند او به خاطر اينكه دير به خانه آمده است اين شكايت را مطرح كرده است. پس از دستگيري قاسم پدرم عكس او را در روزنامه ديد و موضوع را به من گفت: سپس همراه پدرم به اداره آگاهي رفتيم كه من در بين 4 نفر او را شناسايي كردم.
    قاضي: كسي تو را با چشم بسته در خيابان نديد؟
    كاميار: متهم از من خواست سرم را پشت او بگذارم به اين طريق كسي ما را نمي*ديد.
    در ادامه وكيل مدافع شاكي با حضور در جايگاه گفت: اتفاقي كه رخ داده است واقعي است و موضوعي است كه بايد با آن برخورد جدي و قاطع صورت گيرد. امكان ندارد چند نفر به دروغ يك فرد را به عنوان عامل ربايش و تعرض به خود معرفي كنند. وي سپس براي متهم تقاضاي اشد مجازات كرد.
    قاضي سپس 3 تن ديگر از شاكيان به نامهاي مجيد، افشين و مرتضي را براي طرح شكايت به جايگاه فرا خواند كه آنها در دادگاه حضور نداشتند.
    دومين شاكي كه در جايگاه حاضر شد پيمان نام داشت او در خصوص نحوه ربودن خود گفت: روز حادثه مدارس به خاطر آلودگي هوا تعطيل شده بود. براي تعمير ساعتم به يك مغازه ساعت فروشي رفتم كه صاحب مغازه خواست نيم ساعت ديگر براي گرفتن ساعت بيايم. من در حال پرسه زدن در اطراف مغازه بودم كه متهم به سمت من آمد و پرسيد چرا در كوچه بالايي با دختري صحبت مي*كردي؟ من گفتم كاري نكردم ولي او قبول نكرد و خواست همراه او بروم و تعهد بدهم...
    در اين هنگام عكاسي يكي از عكاسان از شاكيان پرونده، اعتراض آنها را در پي داشت و اين موضوع باعث شد دادگاه به تنش كشيده شود. در ادامه قاضي، دادگاه را غيرعلني اعلام كرد كه با درخواست خانواده دانش*آموزان و خبرنگاران دادگاه به صورت علني ادامه پيدا كرد.
    پيمان در ادامه شكايتش گفت: متهم مرا سوار موتور كرد و مقابل يك مغازه ايستاد و از آنجا چسب زخم خريد.او پس از بستن چشمان من با چسب مرا به يك ساختمان برد. حدود سه طبقه را با چشمان بسته بالا رفتم و وارد يك واحد شدم كه در ورودي نداشت. او از من خواست لباس هايم را در بياورم كه مخالفت كردم. قاسم وقتي مقاومت مرا ديد شروع به كتك زدن كرد و به زور لباس هاي مرا از تنم درآورد و مرا مورد تجاوز به عنف قرار داد.
    متهم بعد لباس هاي مرا داد و لباس هاي خودش را پوشيد و من را در خيابان ملك رها كرد.
    قاضي: چرا وقتي متهم براي خريد داخل مغازه رفت فرار نكردي؟
    پيمان: من باور كرده بودم كه او مأمور است. همچنين جك موتور خراب بود و او خواسته بود موتور را نگهدارم.
    قاضي: گواهي پزشكي قانوني داري؟
    شاكي: بله
    قاضي: در حال حاضر ناراحتي داري؟
    شاكي:*خير
    وكيل مدافع پيمان نيز پس از حضور در جايگاه تقاضاي اشد مجازات را براي متهم پرونده كرد.

    *متهم خود را مأمور اطلاعات معرفي كرد

    احسان به عنوان سومين قرباني متهم در شكايت از قاسم گفت: روز حادثه ساعت 30/7 در حال رفتن به مدرسه بودم كه متهم در كوچه خلوتي جلوي مرا گرفت و خود را مأمور اطلاعات معرفي كرد. او سپس از من كارت شناسايي خواست. وقتي از او كارت خواستم كارت خود را نشان دهد جواب داد مأمور اطلاعات به كسي كارت نشان نمي دهد. در اين هنگام زني وارد كوچه شد. قاسم با ديدن او يك سيلي به گوش من زد و رفت سركوچه ايستاد. دوباره سركوچه او جلوي من را گرفت. متهم از من اطلاعات كاملي داشت. خيلي ترسيده بودم. براي دادن تعهد سوار موتور شديم. ابتدا قرار بود بريم پايگاه شهيد حسيني اما در ميان راه به بهانه اينكه الان در پايگاه درحال خوردن صبحانه هستند و بايد به پايگاه ديگري برويم تغيير مسير داد. در خيابان وصال چسب خريد و چشمان من را با آن بست. براي اينكه كسي متوجه نشود خواست صورتم را به پشتش بچسبانم. پس از چند دقيقه مقابل خانه*اي توقف كرد. وارد پاركينگ خانه شد و از راه*پله بالا رفتيم. سپس وارد آپارتمان شديم كه در آن باز بود. او به بهانه بازرس بدني لباسهايم را از تنم درآورد. چشمانم بسته بود و او انگشتم را بر روي كاغذ فشار داد كه مي*گفت روي آن تعهدنامه نوشته شده است.
    او سپس خواست با هم رابطه نامشروع داشته باشيم من مقاومت كردم و او شروع به كتك زدن من كرد و مرا به زور روي زمين خواباند.
    او پس از چند دقيقه بدون تعرض لباسهايم را به من داد تا بپوشم. او براي اينكه مرا فريب دهد شروع به صحبت با فردي فرضي كرد. در ادامه مرا سوار موتور كرد و در خيابان رها كرد.
    قاضي: براي معاينه پزشكي قانوني رفتي؟
    شاكي: خير. به دليل اينكه او موفق به تعرض به من نشده بود.
    نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران


    صادق هدايت؛ بوف کور

  • #2

    *او را از بين 500 نفر شناسايي كردم

    در ادامه قاضي سينا يكي ديگر از قربانيان قاسم را به جايگاه احضار كرد كه او گفت:*از يك سال قبل كه در كلانتري شكايت كردم تاكنون براي شناسايي متهم 50 بار احضار شدم و قاسم را در بين 50 نفر شناسايي كردم.
    6 ماه قبل از حادثه متهم را در خيابان ديدم. او پسر 19 ساله*اي را سوار موتورش كرده بود و به من خيره شده بود. به بهانه اينكه چرا نگاهش مي*كنم با من درگير شد او با مشت ضربه*اي به سرم زد كه باعث شد روي زمين بيافتم.
    6 ماه پس از اين ماجرا روز اول ماه محرم در خيابان بهار شيراز در حال دويدن از بين دو زن مسن بودم كه متهم جلوي من را گرفت و پرسيد بين آن دو خانم چه كار مي*كردي.
    او سپس مرا نصيحت كرد و گفت بايد براي دادن تعهد به پايگاه بيايي در برابر خواسته*اش مقاومت كردم كه او در جواب گفت، اگر جودو كار هم باشي تو را داخل جوي آب مي*كنم او مرا سوار موتور كرد و در ميان راه از يك مغازه چسب خريد سپس گفت: بايد چشمانت را ببندم يا با چسب يا با دستمال آغشته به گاز اشك آور من قبول كردم و او با چسب چشمانم را بست. مقابل خانه*اي توقف كرد و با فردي فرضي سلام و عليك كرد. سپس وارد پاركينگ ساختمان شد. پس از طي كردن حدود 40 پله وارد آپارتماني شديم. حدود 20 دقيقه من را رو به ديوار نگهداشت.
    سپس خواست لباسهايم را در بياورم من مخالفت كردم او سپس يك وسيله*اي شبيه دو شاخه برق را به بدنم زد و گفت اين شوك الكتريكي است.
    او سپس مرا روي زمين خواباند و مرا مورد تعرض قرار داد. بر اثر كارهاي او بدنم شروع به لرزيدن كرد كه او ترسيد به همين خاطر با گرفتن تعهد نامه*اي مرا در خيابان رها كرد.
    قاضي: چرا پس از اين حادثه به پزشكي قانوني نرفتي؟
    شاكي: به خاطر اينكه آبرويم نرود از رفتن به پزشكي قانوني منصرف شدم.
    وكيل مدافع شاكي سپس گفت: با توجه به اينكه متهم با جعل عنوان نيروهاي امنيتي كشور قربانيان خود را شكار مي*كرد. وجودش مخل امنيت جامعه است به همين خاطر تقاضاي اشد مجازات را براي او دارم.
    قاضي دادگاه سپس ابوالفضل يكي ديگر از شاكيان را به جايگاه احضار كرد اما او در جلسه دادگاه حضور نداشت.
    ميلاد يكي ديگر از قربانيان قاسم نيز گفت: روز حادثه در حال رفتن به مدرسه بودم كه متهم جلوي مرا گرفت و گفت:چرا دير مي*ري مدرسه. او خود را رئيس اداره آموزش و پرورش معرفي كرد و خواست براي دادن تعهد همراه او بروم. او پس از گرفتن چسب و بستن چشمانم مرا به خانه*اي برد و در آنجا مورد تجاوز به عنف قرار داد.
    قاضي: چرا دير به پزشكي قانوني رفتي؟
    متهم: در آن زمان كلانتري به دليلي در حالت آماده باش بود.
    قاضي سپس از يكي ديگر از شاكيان به نام عماد خواست با حضور در جايگاه شكايتش را مطرح كند كه او با حضور در جايگاه گفت: روز حادثه ساعت 30/17 در حال بازگشت از خريد لباس بودم كه قاسم جلوي مرا گرفت و كارت شناسايي خواست. وقتي دليل آن را پرسيدم متهم ادعا كرد طرح مبارزه با مفاسد اجتماعي است و در اخبار اعلام كرده*اند افراد زير 18 سال بايد كارت داشته باشند.
    او سپس مرا براي گرفتن تعهد سوار موتور كرد و پس از بستن چشمانم به خانه*اي برد. در آنجا او خواست لباسهايم را در بياورم. ساختمان تاريك بود، او هر 2 دقيقه كبريتي جلوي چشمان من روشن مي*كرد تا مطمئن شود چشمانم بسته است.
    او سپس با شي شبيه كابل ضربه*اي به كمرم زد و به زور مرا مورد تعرض قرار داد.متهم سپس مرا در خيابان رها كرد و از محل متواري شد.
    قاضي: متهم مسلح نبود؟
    شاكي: در خانه با چاقو تهديد مي*كرد.
    عليرضا يكي ديگر از شاكيان نيز در خصوص شكايت خود گفت: روز حادثه در حال بازگشت از امتحان بودم كه او خود را مامور اطلاعات معرفي كرد.
    او ادعا كرد من براي دختران ايجاد مزاحمت كرده*ام و بايد براي دادن تعهد به پايگاه بروم. او سپس مرا سوار موتور كرد و در ميان راه با چسب چشمانم را بست وقتي علت را پرسيدم گفت، شما 17 نفر از همكاران مرا در اطلاعات كشته*ايد به همين خاطر نبايد آدرس ما را ياد بگيريد. او سپس كلاهش را بر روي سرم كشيد.
    بعد از چند دقيقه مقابل در خانه*اي توقف كرد و پس از باز كردن در داخل پاركينگ شد. او سپس مرا به داخل آپارتمان برد و به زور لباس هاي مرا در آورد و روي يك كارتن خواباند. سپس مرا به زور مورد تعرض قرار داد. بعد مرا در خيابان انقلاب رها كرده و با موتور از محل فرار كرد.
    ابتدا قصد نداشتم موضوع را به خانواده*ام بگويم اما پس از 24 ساعت مادرم را در جريان قرار دادم. وقتي به كلانتري رفتيم در آنجا متوجه شديم تاكنون 2 نفر ديگر نيز شكايت كرده*اند.
    چند روز پس از اين ماجرا دوباره متهم را ديدم. او از من پرسيد كسي در جريان اين ماجرا قرار نگرفته است كه من گفتم نه.
    با قاسم طرح دوستي ريختم و با او براي بعد از امتحان قرار گذاشتيم وقتي به داخل مدرسه رفتم به دفتر كار پدرم زنگ زدم ولي او در آنجا نبود به همين خاطر آژانس گرفتم و به آنجا رفتم. پدرم وقتي متوجه ماجرا شد سريع خود را به كلانتري رساند و همراه 2 مامور به محل ملاقات رفت اما از قاسم خبري نبود.
    قاضي: چرا پزشكي قانوني نرفتي؟
    شاكي: كسي اين موضوع را به من نگفت.
    وكيل مدافع وي نيز در ادامه گفت: متهم قرباني*هاي خود را از قبل شناسايي مي*كرده و با تهديد و ارعاب و با استفاده از سلاح سرد آنها را مورد تعرض به عنف قرار مي*داد كه براي او تقاضاي اشد مجازات را دارم.
    محمود و رني دو شاكي ديگر اين پرونده بودند كه امروز در جلسه دادگاه حضور نداشتند.
    قاضي سپس يكي ديگر از قربانيان به نام مهدي را به جايگاه احضار كرد كه او در شكايت خود اظهار داشت: روز حادثه من با سه تن از دوستانم از مدرسه در حال بازگشت به خانه بوديم. وقتي من از آنها جدا شدم متهم جلوي من را گرفت و گفت: تو در بين راه براي دختري ايجاد مزاحمت كرده*اي به همين خاطر بايد به پايگاه بيايي تا از تو تعهد بگيرم. در ميان راه چشمان من را با چسب زخم بست و روي سرم كلاه كشيد.
    پس از چند دقيقه وارد خانه*اي شد كه از پاركينگ به آپارتمان 4 پله فاصله داشت. او سپس با تهديد به اينكه به من دستگاه شوك وصل مي*كند مجبورم كرد لباسهايم را از تنم در بياورم. او پس از تعرض به من لباسهايم را پوشاند و مرا در منطقه نارمك رها كرد.
    امير آخرين دانش آموزي بود كه شكايت خود را مطرح كرد. وي گفت: ساعت 7 روز 11 دي ماه سال گذشته در حال رفتن به مدرسه بودم كه او جلوي مرا گرفت و خودش را مامور اطلاعات معرفي كرد.
    او مدعي شد من در كار پخش مواد مخدر هستم و براي تحقيقات بايد همراه او بروم. او مرا سوار موتور خود كرد و با چشماني بسته به خانه*اي برد. در آنجا لباسهاي مرا درآورد و پس از كتك زدنم مورد تعرض قرار داد.
    وكيل مدافع امير نيز گفت: عمل متهم مشمول عناوين متعدد جرم از جمله آدم*ربايي، جعل عنوان، قدرت*نمايي با چاقو، ضرب و جرح و لواط است.
    جرايم اين فرد امنيت جامعه را به مخاطره انداخته و اگر با اين مجرمان برخورد جدي صورت نگيرد بيم تجري مرتكب و سايرين مي*رود و ممكن است در آينده شاهد حوادث مشابه باشيم.
    قاضي عزيز محمدي در پاسخ به دفاعيات وكيل*مدافع امير گفت: در دادگاه كيفري تنها به اتهام لواط به عنف متهم رسيدگي مي*شود و بقيه جرايم پس از صدور كيفرخواست در دادگاه عمومي رسيدگي مي*شود.
    قاضي سپس يكي از همسايه*هاي متهم را به عنوان شاهد به جايگاه احضار كرد كه او گفت: شهريور ماه امسال حدود ساعت 11 شب متوجه صداي مردي از داخل ساختمان نيمه كاره قاسم شدم كه تقاضاي كمك مي*كرد.
    موضوع را به 110 اطلاع دادم كه ماموران با توجه به قفل بودن در ساختمان به داخل آن چراغ قوه انداخته و به دليل اينكه موردي را مشاهده نكردند آنجا را ترك كردند.
    حدود 7 دقيقه بعد پسربچه*اي 16 ساله از داخل ساختمان بيرون آمد و به سرعت فرار كرد.
    دو دقيقه بعد نيز قاسم آمد كه ادعا كرد پسر بچه سارق بوده است.
    رئيس شعبه 71 دادگاه كيفري سپس اتهام لواط به عنف را به قاسم تفهيم كرد و از او خواست به دفاع از خود بپردازد.
    قاسم پس از حضور در جايگاه در معرفي خود گفت: من 35 سال سن دارم و در يك كارخانه مواد شوينده و در شركتي به عنوان تحصيل*دار مشغول به كار بودم.
    وي سپس اتهام خود را رد كرد و مدعي شد تحت فشار به تجاوز به دانش*آموزان اعتراف كرده است.
    قاضي: چرا تاكنون ازدواج نكردي؟
    متهم: تا قبل از اينكه دستگير شوم 7بار به خواستگاري رفتم اما هر بار به خاطر مهريه به نتيجه نرسيديم.
    قاضي: شما در مرحله بازپرسي به تجاوز به عنف اقرار كرده* بوديد در اين باره چه توضيحي داريد؟
    متهم: من در بازپرسي نيز هيچ اقرار نكردم.
    قاضي: از منزل شما يك استامپ و دو قبضه نيمچه قمه كشف شده است در اين باره چه مي*گوييد؟
    متهم: استامپ براي چك و رسيدهايي بود كه به افراد مي*دادم اما وجود قمه در خانه را قبول ندارم من اهل اين كارها نيستم. حتي ماموران مرا به مغازه هايي كه شاكيان ادعا كرده بودند از آنجا چسب خريدم بردند كه هيچ كدام از مغازه*داران من را شناسايي نكردند.
    من ورزشكار هستم و در رشته كشتي و شنا فعاليت مي كنم.
    قاضي: درگيري با يكي از شاكيان را قبول داري؟
    متهم: نه، من بيمارم و نمي*توانم با كسي درگير شوم.
    ماموران مرا جلوي شاكيان كتك مي*زدند تا آنها با ديدن اين صحنه راضي به دادن رضايت شوند.
    قاضي: اين صحبت شما قابل پذيرش نيست.
    عزيز محمدي در ادامه از متهم در خصوص اظهارات همسايه*اش پرسيد كه او در پاسخ گفت: به خاطر اينكه من در آن محل ساختمان*سازي مي*كردم اهالي با من دشمني داشتند و به دروغ اين ادعا مطرح شده است.
    من هر روز ساعت 5:30 بعد از ظهر بعد از رفتن كارگران در ساختمان را مي*بستم و آنجا را ترك مي*كردم.
    در ادامه دادگاه وكيل مدافعان متهم به دفاع از موكل خود پرداختند.
    پس از دفاعيات وكلا رئيس دادگاه از متهم خواست آخرين دفاع خود را اعلام كند كه او باز هم منكر اتهام خود شد.
    با آخرين دفاع متهم رئيس دادگاه و چهار قاضي مستشار براي صدور حكم وارد شور شدند.
    نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران


    صادق هدايت؛ بوف کور

    Comment


    • #3
      از سوي قضات دادگاه كيفري

      شكارچي پسران به اعدام محكوم شد


      شكارچي پسران دانش*آموز تهران از سوي قضات دادگاه به اعدام محكوم شد.


      يك مقام آگاه در دادگاه كيفري استان تهران با اعلام اين خبر افزود: قضات دادگاه پس از محاكمه اين متهم وارد شور شده و با اكثريت آرا او را مجرم شناختند.

      وي ادامه داد: بر اساس قانون مجازات اين فرد اعدام است كه قضات شعبه 71 دادگاه كيفري قاسم را به اين مجازات محكوم كردند.

      اين مقام در خصوص اجراي حكم در ملاء*عام گفت: هنوز در اين رابطه تصميم*گيري نشده است و قرار است صبح در اين خصوص و انشاي حكم جلسه*اي تشكيل شود.

      در جلسه دادگاه شكارچي پسران ، كه پيش از ظهر امروز برگزار شد، وكلاي مدافع شاكيان به اتفاق خواستار صدور اشد مجازات براي وي شدند.
      نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران


      صادق هدايت؛ بوف کور

      Comment


      • #4














        نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران


        صادق هدايت؛ بوف کور

        Comment


        • #5














          نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران


          صادق هدايت؛ بوف کور

          Comment

          Working...
          X