
<strong>مرگ در مراسم تدفين Death at a Funeral</STRONG>
دانيل جواني موقر و محترم که با جين ازدواج کرده، هنوز در خانه پدري زندگي مي کند. زماني که پدرش فوت مي کند، همه کارهاي مربوط به مراسم تدفين به گردن او مي افتد. ظاهراً در آن صبح غم انگيز همه چيز آماده است و دانيل مهيا شده تا تابوت حامل پدرش توسط موسسه کفن و دفن براي آخرين وداع به خانه آورده شود. پسر ديگر خانواده که نويسنده اي مشهور و خودخواه است از نيويورک به راه افتاده و اقوام نيز در راهند تا هر چه زودتر مراسم آغاز شود. اما اولين اتفاق با آوردن جسد اشتباه توسط مامورين موسسه رخ مي دهد. يکي از پسر عموها نيز اشتباهاً قرص هاي روان گردان را در قوطي واليوم گذاشته و در نتيجه نامزد خواهرش مارتا که دچار استرس شده، يکي از آنها را مي خورد. با رسيدن آنها به ميهماني نامزد جوان از خود رفتاري سبک مغزانه به نمايش مي گذارد و مراسم را به هم مي ريزد. همزمان مارتا نيز از مزاحمت هاي دست دوست پسر سابق خود که به مراسم تدفين آمده، در عذاب است. اما فاجعه بزرگ در راه است که منشاء آن مردي کوتوله و مرموز به اسم پيتر است که اصرار دارد با دانيل تنها صحبت کند. فرجام گفت و گوي اين دو نفر در خلوت نيز چيزي نيست جز اين که مرحوم قبل از فوت تمايلات همجنسگرايانه پيدا کرده و با جناب ايشان روي هم ريخته بودند. و حالا پيتر براي گرفتن سهم خود از ارثيه در آنجا حاضر و اگر دانيل و برادرش 50 هزار پوند به وي ندهند عکس هاي روسايي برانگيزي را که در اختيار دارد به همه حاضران نشان خواهد داد...
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
فرانک اُز متولد 1944 انگلستان با بازيگري و صحبت کردن به جاي عروسک هاي مشهور نمايش جيم هنسون[Muppets Show] وارد دنياي نمايش شد. قريحه کمدي او سبب شد تا بعدها در اين ژانر صاحب کارنامه قدر شود و از ابتداي دهه 1980 به کارگرداني نيز بپردازد. همکاري با بسياري از افراد سرشناس هاليوود مانند جان لنديس يا استيو مارتين نيز برايش موفقيت به دنبال داشت. هر چند فيلم اولش کريستال سياه نيز موفق به دريافت جايزه بزرگ جشنواره فيلم هاي فانتزي شد، اما کار در دنياي نمايش هاي عروسکي تلويزيوني از جمله Sesame Street و Muppets Show بود که جوايز معتبري چون امي برايش فراهم کرد. با فيلم حقه بازان پست کثيف[1988] توانست جايگاهي معتبر براي خود در سينماي آمريکا فراهم کند و تا امروز پاي کمدي هاي تماشايي و مفرحي چون بوفينگر امضاء انداخته است، ولي بي گمان دوازدهمين فيلم بلند او مرگ در مراسم تدفين-تا اين لحظه- شاه اثر کارنامه هنري اوست.
مرگ در مراسم تدفين يک کمدي موقعيت ناب انگليسي است که با هزينه 9 ميليون دلار توليد و فقط در آمريکا موفق به کسب همين مبلغ شده است. سنت شوخي با مراسم در تدفين خاص انگليسي هاست. نمونه هاي بسياري از اين دست در ميان توليدانت شبکه HBO نيز يافت مي شود[مثل Six Feet Under]. اما مرگ در مراسم تدفين با شروع غافلگير کننده اش نويد فيلمي متفاوت و تاثيرگذار تر را مي دهد. فيلمي که بسياري از تابوهاي جامعه انگلستان را به چالش مي طلبد[برخي از اين تابوها جهاني است] و در واقع مرگ يک پدرسالار بهانه اي براي همه نوع تسويه حساب هاي خانوادگي را فراهم مي کند. موقعيت هاي کميکي که کارگردان و نويسنده فيلمنامه فراهم کرده اند، شايد در مقايسه با کمدي هاي شلوغ آمريکايي که خنده اي مقطعي و گذرا مي آفرينند، فيلم کم جاني به نظر بيايد. اما در پس از ظاهر، کمدي سياه و با وقاري جريان دارد که بعدها چون شرابي کهنه روي بيننده اثر خواهد گذاشت. مراسم تدفين که در همه جا دنيا کم و بيش آييني مقدس و جدي شمرده مي شود، در اين فيلم به مثابه محل کاليدشکافي رفتاري زندگان به کار گرفته شده و تمامي روابط اجتماعي جوامع مدرن را به سخره مي گيرد. شخصيت هايي که هر کدام به نوعي ناهنجار محسوب مي شوند، داراي ويژگي هاي رفتاري نه چندان خوشايند-مانند خودخواهي و برتري جويي- هستند و مي شود گفت که رابطه جنسي نامتعارف پدر مرده کمتر از رفتار آنان شرم آور است. در پايان فيلم همه ياد مي گيرند که با صداقت و چشم پوشي از عيوب يکديگر در کنار هم زندگي کنند. پدر مرده نيز بالاخره در گور آرام مي گيرد و قبل از اين که جنايت و مرگي ديگر[مرگ ظاهراً تصادفي پيتر] فرصت تشيع جنازه تازه اي را فراهم کند، همگي به خانه هاي خود مي روند. به اين طريق يک کمدي فجايع! تمام مي شود، اما باور کنيد که خنده هاي شما به اين زودي ها تمام نخواهد شد...
ژانر: کمدي، درام.

<strong>دام Klopka</STRONG>
کارگردان: سرديان گولوبوويچ. فيلمنامه: ملينا پوتا کوليه ويچ، سرديان کوليه ويچ بر اساس داستاني از نناد تئوفيلوويچ. موسيقي: ماريو اشنايدر. مدير فيلمبرداري: الکساندر ايليچ. تدوين: مارکو گلوساک، دژان ئوروسوويچ. طراح صحنه: گوران يوکسيموويچ. بازيگران: نبويسا گلوگوويچ[ملادن]، ناتاشا نيکونوويچ[ماريا]، آنيسا دوبرا[يلنا]، ميکي مانويلوويچ[کوستا آنتيچ]، بوگدان ديکيليچ[دکتر لوکيچ]، ووک کوستيچ[برادر پيتر]، دژان چوکيچ[پيتر]، مارکو ديوروويچ[نمانيا]. 106 دقيقه. محصول 2007 صربستان، آلمان، مجارستان. نام ديگر: The Trap، Klopka - Die Falle. برنده جايزه بزرگ جشنواره صوفيه.
ملادن مهندس ساختمان و همسرش ماريا معلم است. آنها با تنها فرزندشان نمانيا زندگي جمع و جور و معمولي را مي گذرانند. تا اين که يک روز نمانيا بدحال شده و در بيمارستان مشخص مي شود که دچار بيماري قلبي است. دکتر لوکيج به آنها مي گويد که تنها راه نجات نمانيا عمل جراحي در خارج از صربستان است و اين کار حدود 30 هزار يورو خرج در بر خواهد داشت. اگر اين جراحي انجام نشود، نمانيا امکان دارد از حمله بعدي جان سالم به در نبرد. ملادن و ماريا استطاعت تهيه اين مبلغ را ندارند. تقاضاي کمک از کارفرمايان، دوستان و فاميل دردي دوا نمي کند، لاعلاج ماريا در روزنامه آگهي درخواست کمک مي دهد. فرداي آن روز شخصي به منزل آنان تلفن زده و از ملادن مي خواهد او را در لابي هتلي گران قيمت ملاقات کند. ملادن در آنجا با کوستا برخورد مي کند، اما هدف کوستا دادن بلاعوض اين پول گزاف نيست. بلکه از ملادن مي خواهد تا در برابر آن مردي به نام پيتر را از سر راه وي بردارد. ملادن ابتدا نمي پذيرد، ولي دو روز در اوج استصال ناچار پيشنهاد کوستا را قبول مي کند. سپس اسلحه اي به همراه عکسي از پيتر و مقداري پيش پرداخت دريافت مي کند. ملادن که اين کار را تنها راه نجات پسرش مي داند، به سراغ پيتر رفته و او را به قتل مي رساند. همزمان ماريا نيز که از رفتار مشکوک ملادن آزرده شده و سکوت وي را بد تعبير مي کند، با وي درگير شده و خانه را ترک مي کند. ملادن که کار را تمام شده مي پندارد، منتظر باقيمانده پول است تا پسرش را راهي سفر کند. اما کوستا ناپديد شده و به نظر مي رسد که قصد پرداخت ندارد....
<strong>چرا بايد ديد؟</strong>
سينماي صربستان در سال هاي اخير به دليل ساخت فيلم هايي درباره کشتارهاي قومي و فجايعي که در يوگسلاوي متلاشي شده در ميان تماشاگران ديگر کشورها و منتقدان شناخته شده است. به همين خاطر تجربه ديدار يک فيلم نوآر مدرن با داستاني کم و بيش آشنا از اين سينما به خودي خود تازه است. اما چرا فيلمي چنين ساده، با داستاني تقريباً کليشه اي نماينده کشورش در مراسم اسکار 2008 مي شود؟
پاسخ اينجاست که دام يا تله فقط يک نوآر مدرن نيست. بلکه بازتاب چهره جامعه امروز صربستان است. جامعه اي در حال گذار که وقوع چنين حوادثي در آن به دليل نابساماني ها اقتصادي نه فقط متحمل بلکه بي ترديد امکان پذير است. داستان تبديل يک مرد معمولي به يک آدمکش کرايه اي و اجبار وي در انتخاب ميان زندگي فرزندش و مرگ مردي ناشناس!
اين يک دو راهي اخلاقي صرف نيست. بلکه نمايي ميکروسکوپي از جامعه پس از ميلوشوويچ است. درامي موقر درباره جامعه اي که ظاهراً جنگ و درگيري هاي قومي از آن رخت بربسته، اما پريشاني هاي پس از آن راه را به سوي خشونت طلبي و قانون گريزي باز کرده است. جايي که زندگي آدمي ارزشي ندارد و زندگي عادي در صلح و آرامش چيزي دست نيافتني به نظر مي رسد. دام روي ملادن و خانواده او زوم مي کند و حالت هاي رواني او را مي کاود تا به نگاهي انتقادي اجتماعي و قابل تعميم به کل صربستان برسد. پايان تکان دهنه، اما قابل حدس فيلم نيز چيزي از مهابت داستان آن نمي کاهد. کوستا نيز به نوعي قرباني شرايط است. او جربزه آدم کشي و برداشتن پيتر-مسبب بدبختي هايش- را از سر راه خود ندارد و با حيله شخص ديگري را گرفتار مي کند. او حتي پول مورد توافق را نيز ندارد تا به ملادن بدهد و به نظر مي رسد که 30 هزار يوروي اهدايي از سوي همسر مقتول که تصادفاً با ملادن آشنا شده، نوعي کفاره گناهان پيتر مرحوم باشد.
فيلم که بر اساس نمايشنامه اي از سردان کوليه وويچ به نام Sky Hook ساخته شده، بهترين فرصت براي آشنايي با کارگردان جوانش سرديان گلوبوويچ متولد 1972 بلگراد است. فرزند پردراگ گلوبوويچ کارگردان که در سال 1993 با ساختن فيلم در آن سوي نا آرامي شروع به کارگرداني کرد. گلوبوويچ با سومين فيلم خود صد مطلق توانست جوايزي از جشنواره هاي معتبر جهاين دريافت و به شهرتي معقول دست يابد. اما حضور تله در مراسم اسکار مي تواند راه وي را براي ساخت فيلم هاي جدي تر و شخصي تر هموار کند. به اين استعداد تازه کشف شده از سينماي اروپاي شرقي بايد اميد بست!
ژانر: جنايي، درام، مهيج.
Leave a comment: