Announcement
Collapse
No announcement yet.
Crusades / janghaye Salibi
Collapse
X
-
پاپ، آتش جنگ صليبي را مي افروزد
پاپ بنديكت شانزدهم نسخه برابر اصل پاپ اوربان دوم، عامل جنگ هاي صليبي است. اين پاپ جديد نيز مانند پيشواي پيشين خود از دروغ و فريب استفاده و مسيحيان را عليه اسلام بسيج مي كند و كينه و نفرت نسبت به مسلمانان را در وجود آنان بر مي انگيزد.
پاپ بنديكت شانزدهم نسخه برابر اصل پاپ اوربان دوم، عامل جنگ هاي صليبي است. اين پاپ جديد نيز مانند پيشواي پيشين خود از دروغ و فريب استفاده و مسيحيان را عليه اسلام بسيج مي كند و كينه و نفرت نسبت به مسلمانان را در وجود آنان بر مي انگيزد.
اين اولين بار نيست كه پاپ بنديكت شانزدهم زبان به اهانت اسلام مي گشايد، چيزي كه در اين مرتبه تازه مي نمايد، اهانت هايش به رسول مكرم اسلام است ؛ شخصيتي كه پاپ مي داند اهانت به آن، اهانت به يك ميليارد و نيم مسلمان و آغاز يك مرحله بسيار خطرناك در تاريخ روابط ميان اسلام و غرب است و ممكن است درگيري شديدي با خود به همراه داشته باشد كه چند دهه به طول بيانجامد.
عبارت هاي خشونت بار
جنگ ابتدا در تفكر افراد شكل مي گيرد و اين عبارت ها و كلمات هستند كه آتش جنگ را مي افروزند. شدت خشونت كلمات گهگاه ممكن است از شدت خشونت بمب هاي اتمي نيز بيشتر باشد. هنگامي كه چنين عبارات اهانت آميز و خشونت طلبانه اي بر زبان پاپ، رهبر معنوي مسيحيان جاري مي شود، اين بدان معناست كه وي در صدد به راه انداختن جنگ و درگيري است. نكته مبرهن آنكه پاپ مسئول تمامي فجايعي است كه جهان در نتيجه جنگ صليبي به خود خواهد ديد ؛ جنگي كه با عبارات پاپ به راه خواهد افتاد.
آيا واقعا پاپ نمي داند عبارت هايي كه به زبان مي آورد، اهانت به احساسات مسلمانان است و رسول خدايي كه به او توهين مي كند، در نگاه امت اسلام عزيزتر از پدر، فرزند، مال، ميهن و جان است؟
آيا رهبر كاتوليك هاي جهان نمي داند كه با اين اهانت ها، آتشفشان خشم و غضب جهان اسلام بر افروخته خواهد شد و تلاش علماي مسلمان نيز براي آرام كردن پيروان خشمگين دين اسلام بي فايده خواهد بود؟
آيا هيچ كدام از مشاورانش اين مسئله را به او تذكر ندادند؟ آيا پاپ به تنهايي و بدون اينكه از كارشناسان امر كمك بگيرد، تصميم گيري مي كند ؛ كارشناساني كه خطر اين اقدام را به او گوشزد كنند؟
نمي توانم هرگز اين مسئله را بپذيرم كه اظهارات پاپ از عدم آشنايي وي با دين مبين اسلام نشات مي گيرد و فكر نمي كنم هيچ مسلماني بپذيرد پاپ كه بطن كتب قديم را مورد موشكافي قرار داده است تا بتواند متني را بياورد كه از آن طريق پيام خود را به مسيحيان ابلاغ كند، از حقيقت اسلام بي خبر باشد. اظهارات پاپ جنايتي عليه مسلمانان است و با هدف برافروختن آتش جنگ صليبي صورت مي گيرد. اظهارات رهبر كاتوليك هاي جهان يك جنايت جنگي است و پاپ بنديكت شانزدهم كه به سان پاپ اوربان دوم جرقه جنگ را مي زند، نيز يك مجرم شناخته مي شود.
ولي او نمي داند!!
مسئله دومي كه نشان مي دهد جناب پاپ ما را احمق پنداشته است، بر زبان راندن اين عبارت است كه "نمي دانستم عبارت ها و جملات بنده خشم مسلمانان را بر مي انگيزد و يا اهانت به آنان شمرده مي شود."
اميدوارم خوانندگان مرا ببخشند. بنده تلاش مي كنم تا از حد آن ادبي كه اسلام به من آموزانده است و اصول اخلاقي كه مربوط به گفتگو است و آن را از سيره پيامبر اكرم فرا گرفته ام، پا فراتر نگذارم ؛ ولي اظهارات پاپ اهانت ديگري به مسلمانان است. آيا جناب پاپ، رهبر كاتوليك هاي جهان نمي دانند كه اهانت به رسول اكرم (ص) بدترين نوع اهانت به يك انسان مسلمان است و احساساتش را جريحه دار مي سازد و خشمش را بر مي انگيزد؟ آيا مي توان پذيرفت كه پاپ تا اين حد نادان و كودن است؟ آيا در تمام واتيكان يك فرد عاقل وجود ندارد كه به پاپ بگويد اهانت به رسول خدا، جنگ عليه اسلام و اقدامي تروريستي عليه پيروان آن به شمار مي رود و تاثير آن بيشتر از پرتاب يك بمب اتمي بر سر پايتخت يكي از كشورهاي اسلامي است؟ آيا پاپ معتقد است كه ما تا اين حد كودن و نادان هستيم كه باور كنيم ايشان از تاثير حرف هايش بي خبر است؟
فريبكاري
دليلي كه مدافعان پاپ براي توجيه حرف هاي سرور خود عنوان مي كنند، آن است كه متن اين عبارات برگرفته از كتاب يك امپراتور بيزانسي است. آيا هيچ متن ديگري نبود كه جناب پاپ بدان استناد كند؟ چرا از ميان تمامي متون، اين متن را انتخاب كرده است؟ چرا دقيقا حرف هاي امپراتور بيزانس را ذكر كرده است؟
هر پژوهشگري در جهان مي داند وقتي كه فردي متني را اقتباس مي كند، با ذكر آن در انديشه اثبات درستي آراي خود و يا نتايجي است كه در مطالعاتش به آن دست يافته است و يا شايد از آن به عنوان برهان و دليلي براي اقناع ديگران استفاده مي كند به اين اعتبار كه صاحب متن قابل اعتماد است و يا از ارزش علمي خاصي برخوردار است.
هيچ پژوهشگري در دنيا وجود ندارد كه قولي را نقل كند، بدون آنكه به درستي آن ايمان داشته باشد ؛ مگر آنكه ذكر آن، براي رد و يا اثبات بطلان آن باشد و در غير اين دو صورت، ذكرش بي معنا است. اگر اين گفته ما حقيقتي باشد كه تمامي پژوهشگران از آن آگاه هستند ؛ آيا جناب پاپ كه براي ايراد سخنراني در مورد دانش و ايمان به دانشگاه رفته، از اين قاعده بي خبر بوده است؟
در يك جمع بندي مي توان گفت كه بيانات واتيكان در مورد اظهارات پاپ و همچنين تلاش برخي ها براي تاكيد بر نسبت دادن اظهارات به امپراتور بيزانسي و سلب مسئوليت از پاپ، با هدف فريبكاري است. انتخاب و اقتباس از متن كتاب مذكور، باعث مي شود كه مسئوليت وجود هر گونه اهانت در متن نيز بر عهده وي بيافتد.
يكي ديگر از خدعه ها و نيرنگ ها، آن است كه پاپ پس از آن اظهارات اهانت آميز، گفت: "متاسفم از اينكه مسلمانان اظهارات بنده را بد فهميدند." اين نيز خود نيرنگ ديگري است. اين عبارت به معناي عذرخواهي نيست، بلكه به معناي محكوم كردن مسلمانان به كژفهمي است.
منظور از اينكه مسلمانان عبارت ها را بد فهميده اند، چيست؟ منظور از برداشت صحيح از اظهارات پاپ چه مي باشد؟ اين خود يك اهانت ديگر به مسلمانان است. جناب پاپ گفته اند كه محمد تنها چيزهاي بد و غير انساني را با خود به همراه آورده است. آيا امكان دارد كه انسان در فهم اين عبارت دچار مشكل شود؟
ضمنا بهانه اقتباس از كتاب امپراتور بيزانسي، شايسته رهبر مسيحيان جهان نيست، بلكه او خود تماما مسئول اين متن وقيحانه و زشت است.
پاپ در بيانات خود مي گويد: متاسف است كه اظهاراتش به شيوه اي تفسير شده كه مقصود وي را نمي رساند. واقعا منظور و مقصود جناب پاپ از بيان عباراتي كه در واقع اهانت به يك ميليارد و نيم انسان به شمار مي رود، چيست؟ آيا نمي داند كه كنترل آتشفشان خشم و غضب مسلمانان غير ممكن است و عبارت هايي كه بر زبان جاري ساخته، امكان همزيستي مسالمت آميز و گفتگو ميان اسلام و مسيحيت را از بين مي برد.
اين همان تروريسم است!
انتظار مي رود كه مسلمانان در بخش هاي مختلف جهان در واكنش به اهانت هاي پاپ به دين مبين اسلام و حضرت ختمي مرتبت، دست به اقدامات خشونت آميز بزنند كه به تبع آن، رسانه هاي غربي بار ديگر مسلمانان را به تروريست بودن متهم مي كنند. سوال اينجاست: آيا مسلمانان بايد بدون هيچ واكنشي، تمامي تحقيرها را بپذيرند؟
بنده اميدوارم كه مسلمانان خويشتندار باشند و واكنش هاي شان محدود به اعتراضات مسالمت آميز همچون راهپيمايي و قطع ارتباط با واتيكان باشد و مسلمانان نيز از كليساها و شهروندان مسيحي مقيم كشورهايشان حمايت كنند، چرا كه اين اقدام يك تعهد ديني به شمار مي رود. در همين حال آن كساني كه در توصيف واكنش هاي مسلمانان از عبارت "تروريستي" استفاده مي كنند، دست از كارهاي خود بردارند ؛ زيرا عبارت هاي پاپ بزرگ ترين اقدام تروريستي در تاريخ به شمار مي رود.
پاپ با اظهارات تروريستي خود آتش فتنه، جنگ و اقدامات تروريستي را برافروخت ؛ اظهاراتي كه تنها از زبان فردي با مقاصد پليد بيان مي شود.
عبارت هاي پاپ باعث افزايش كينه و نفرت مسلمانان نسبت به غرب مي شود، كينه اي كه به دنبال حملات اشغالگران آمريكايي به عراق و افغانستان و حمايت هاي غربي از حملات صهيونيستي به فلسطين و لبنان روند فزاينده اي به خود گرفته است ؛ ولي قدر مسلم آن است كه اظهارات پاپ به حدي بر شدت اين تنفر مي افزايد كه كنترل آن به امري محال بدل مي شود و ديگر مسلماني بر روي كره خاكي باقي نخواهد ماند كه احساس درد، اندوه و ميل به انتقام گرفتن در وجودش نباشد. پس مي توان گفت كه اولين قرباني عبارت هاي اهانت آميز پاپ به اسلام و پيامبر اكرم، آرامش و ثبات جهاني است.
عذرخواهي آشكار و روشن
پاپ به اسلام و مسلمانان توهين كرده است، پس چرا به وضوح پوزش نمي خواهد و به بطلان اين متن اعتراف نمي كند و خود را از آن مبرا نمي سازد.
عذرخواهي براي خاموش كردن آتشي كه پاپ با اظهارات خود روشن ساخته است، كافي نيست ؛ ولي از تاثير آن مي كاهد و ممكن است اين فرصت را به آناني كه در صدد تحكيم همزيستي مسالمت آميز ميان غرب و اسلام هستند، بدهد تا مسلمانان را به گذار از اين بحران فراخوانند.
عذرخواهي بايد به صورتي كاملا آشكار و روشن باشد، پاپ بايد به اشتباه خود اعتراف كند و حرف هاي خود را پس بگيرد كه اين حداقل چيزي است كه امكان دارد مسلمانان آن را بپذيرند.
اگر پاپ آن قدر مغرور است كه از عذرخواهي خودداري مي كند و به كاري كه كرده است، مي بالد ؛ پس بايد مسئوليت تمامي رخدادها و اتفاقات احتمالي را بپذيرد. بي گمان آينده آبستن فجايع بسياري است و غرب و مخصوصا پاپ مسئول كامل آن هستند.
قطع روابط
تمامي دولت هاي اسلامي بايد رابطه خود را با واتيكان قطع كنند، تمامي سفراي خود در واتيكان را فراخوانده و سفراي واتيكان در كشورهايشان را اخراج كنند. اين واكنش صريح و روشن است كه مي تواند مقداري از خشم و غضب مسلمانان و احتمال خروج واكنش هاي آنان از دايره كنترل بكاهد.
نظام هاي حاكم در كشورهاي اسلامي در صورت عدم واكنش صريح به اظهارات پاپ، مورد خشم و غضب مسلمانان قرار خواهند گرفت و شايد دولت هاي اسلامي يكي ديگر از قربانيان آتشي باشند كه پاپ با اظهارات احمقانه خود افروخت.
واكنش ضعيف نظام هاي حاكم بر كشورهاي اسلامي كه تنها خواستار ارائه سند شده و از پاپ در مورد اظهاراتش توضيح خواسته اند، هر چه بيشتر بر خشم و غضب مسلمانان مي افزايد.
در اينجا از مسئولان ترك مي خواهم كه با سفر پاپ به كشورشان مخالفت كنند. از تمامي علماي و رهبران جهان اسلام نيز مي خواهم كه مسلمانان را به پايبندي به اصول اخلاقي اسلام و حمايت از كليساها و مسيحيان فرا بخوانند، چرا كه ما بر اساس اخلاق و عدالت اسلامي با آنان برخورد خواهيم كرد. به پاپ نيز مي گوييم كه پاپ اوربان دوم جنگ صليبي را به پا كرد كه به مدت هشتاد سال ادامه يافت ؛ ولي پس از اين مدت اروپايي ها شكست خورده و مهزوم به اروپا بازگشتند. شكست كامل آمريكا در عراق و افغانستان و شكست صهيونيست ها در فلسطين بهترين پاسخ به اظهارات اهانت آميز پاپ بنديكت شانزدهم به دين مبين اسلام و حضرت ختمي مرتبت، محمد مصطفي (ص) خواهد بود.نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
صادق هدايت؛ بوف کور
Comment
-
نقش شيعيان فاطمى در جنگ هاى صليبى
جنگ هاى صليبى آن بخش از تاريخ اسلام و مسيحيت است كه بيشتر از منظر غربى ها تحليل شده و اروپاييان پيش و بيش از مسلمانان به بررسى و پژوهش در مورد آن پرداخته اند.اين مقاله بر آن است تا با بهره بردارى از متون و منابع تاريخى, نقش واقعى شيعيان فاطمى در جنگ هاى صليبى را تبيين نمايد.
جنگ هاى صليبى آن بخش از تاريخ اسلام و مسيحيت است كه بيشتر از منظر غربى ها تحليل شده و اروپاييان پيش و بيش از مسلمانان به بررسى و پژوهش در مورد آن پرداخته اند. مسلمانان خصوصا نخبگان آن ها در قرون پنجم و ششم هجرى, به جنگ هاى صليبى, به عنوان يك حادثه درجه دوم نگاه كرده اند. اين ديدگاه علاوه بر فرعى دانستن جنگ هاى صليبى, در مدرسه تاريخ نگارى اسلامى هم اثر گذاشت و اين تإثير, در ناديده گرفتن نقش تاريخى اسماعيليان متجلى شد, به طورى كه مقاومت و پايدارى فاطميان مصر در مقابل صليبى ها مورد غفلت قرار گرفت و حتى آن دولت به عنوان دعوت كننده صليبى ها به مشرق زمين معرفى شد. اين مقاله بر آن است تا با بهره بردارى از متون و منابع تاريخى, نقش واقعى شيعيان فاطمى در جنگ هاى صليبى را تبيين نمايد.
واژه هاى كليدى: اسماعيليه, فاطميان, جنگ هاى صليبى, مسيحيت, بيت المقدس.
پيش گفتار
اختلافات سياسى بعد از درگذشت پيامبر(ص), خود موضوع اساسى منازعات فكرى و كلامى در قرون بعدى شد. هم چنين آشنايى مسلمانان قرون نخستين با انديشه ها و آيين هاى تازه, سوالات جديدى را در اذهان شكل داد, به گونه اى كه بخشى از افراد جامعه نسبت به بعضى از بنيان هاى اسلام شبهه نموده و جز گروهى از مردم كه به دور از هر گونه منازعه فكرى و سياسى, روح معنويت را در خود تقويت كرده و در مسير بزرگداشت ((تصوف)) دل خوش كردند, عموم مسلمانان با روى آوردن به دو حوزه فكرى كلام و فقه سياسى به اختلافات سياسى دامن زده و آن را تشديد نمودند. اكثريت جامعه اسلامى با الهام از ماجراى ((سقيفه)) و وجوب ((اجتهاد)) در مقابل ((نص)), هر نوع حاكميت اجتماعى را تإييد كردند. اقليت جامعه نيز با رد اين نظر و در پرتو نصوص دينى و بنوى, اعتقاد به امامت را پذيرفت. از اواسط قرن پنجم كه اين ديدگاه و نظريه ها در قالب كتب و رسائل تدوين و دست به دست شد و در كنار دو خلافت مدعى در بغداد و قاهره, دو دولت مقتدر سلجوقى و اسماعيلى با ((درفش و دينار)) و ((برهان و برداشت)) به ترويج و تحكيم اين نظريه ها همت گماشتند, بر گسترش بحران هاى داخلى افزوده شد و حكومت هاى توجيه گر دو نظريه, دغدغه بقاى خويش را بيش از پيش نمايان كردند, به حدى كه در هجوم گسترده صليبى ها به سرزمين هاى شرقى جهان اسلام, مروجان نظريه نخست, دولت هاى طرفدار دومين ديدگاه را بيش از صليبى ها دشمن داشتند. از سوى ديگر, اسماعيليان ـ اعم از مستعلويان و نزاريان ـ كه شاخص ترين بخش گروه دوم بودند, با تكيه بر فلسفه انسان شناسى و جهان شناسى خود, كتاب ((انديشه سياسى)) را حكيمانه به رشته تحرير در آورده و با اثرگذارى جدى بر فكر و انديشه مردم, جغرافياى سياسى ـ اجتماعى را بر هم زدند. اينان به علت وجود دوره يك صد و پنجاه ساله نخستين كه در ادبيات اسماعيلى از آن به ((دوره ستر)) و در ادبيات استشراق به ((دوره كمون)) تعبير شده و آميختگى واقعيت تاريخى با اسطوره, افسانه و حدس از مشخصات آن است, بيشتر از ساير فرقه ها محل مناقشه واقع شده اند.
ضمن اين كه ابتكار عمل بخشى از جامعه اسماعيلى ـ نزاريان ـ در مقابله با مخالفان فكرى و سياسى خود به وسيله ترور باعث شد تا نگاه خصمانه اكثريت جامعه اسلامى به آنان تقويت شود, به حدى كه نقش تاريخى اين فرقه در جغرافياى اسلام, از جمله نقش آن ها در جنگ هاى صليبى, به شايستگى ديده نشود.
شرق شناسان نيز اين واقعيت تاريخى را كتمان كردند; زيرا خود در طول ((جنگ هاى صليبى)) با ترور پادشاه صلبى بيت المقدس و فرزند حاكم صليبى انطاكيه و... به دست اسماعيليان, از اين حربه آسيب ديدند. ضمن اين كه اساس فعاليت هاى خاورشناسى و اسلام شناسى آنان با عبور از منابع اهل سنت شكل گرفته بود و ارائه تصوير خشن از نزاريان به عنوان جريان ملحد و بى دين و شاخ و برگ دادن به عقايد و خيال پردازى درباره هويت تاريخى آنان, نگرش تاريخى ايشان را بيشتر مغشوش كرد. در اين ميان, اسماعيليان مستعلوى يا فاطميان به عنوان يك نيروى قدرتمند سياسى در مصر و بخش هايى از شام, بر اساس انديشه دينى خود با صليبيون جنگيدند و تا زمان انقراض دولتشان با اين دشمنان اصلى مسلمين مصالحه و مسامحه نكردند.
فاطميان و جنگ صليب
در اواخر قرن پنجم هجرى با توجه به توسعه طلبى سلجوقيان, سلطه فاطميان در شام رو به سستى گراييد و جز مناطق محدودى از ساحل مديترانه در جنوب شام در اختيار آن ها نماند.(1) سلجوقيان نيز همانند فاطميان قصد داشتند حوزه فرمانروايى رقيب را شهر به شهر تسخير كنند. اتسزبن اوق(2) كه فلسطين و سپس دمشق را تصرف كرده بود, در سال 470ه" / 1077م. قصد مصر كرد, اما بدر الجمالى وزير مقتدر فاطمى او را شكست داد.(3) پس از مرگ ملكشاه سلجوقى, اكثر مناطق شام تحت نفوذ تتش فرزند الب ارسلان قرار داشت و او نيز فلسطين را به ((ارتق)) سپرد. در زمان درگيرى صليبيان در آسياى صغير و شمال شام, فاطميان از فرصت درگيرى سلجوقيان با صليبى ها استفاده كرده و فلسطين را از بنوارتق باز پس گرفتند.(4) از اين پس كه مقارن نفوذ صليبى ها به مناطق مركزى و جنوبى شام است, نقش اسماعيليان فاطمى در جنگ صليب آشكار مى شود.
نخستين اتهام
از اتهامات تاريخى عليه فاطميان, يكى همكارى افضل بن بدر جمالى وزير دولت فاطمى با مهاجمان صليبى عليه سلجوقيان است كه توسط تاريخ نگاران اهل سنت و مورخان صليبى بر كتاب تاريخ افزوده شده است. در ميان تاريخ نگاران سنى مذهب ضداسماعيلى مى توان از ازدى,(5) نويرى,(6) ابن خلدون,(7) سيوطى,(ابن تغرى بردى(9) و ابن اثير نام برد. ابن اثير كه ديگران در اين برداشت وام دار او هستند, اين نظر را با ترديد و با عبارت ((الله اعلم)) بيان كرده و درباره فاطميان مى نويسد: ((... و ارسلوا الى الفرنج يدعونهم الى الخروج الى الشام ليمكوه و يكونوا بينهم و بين المسلمين, و الله اعلم)).(10)
از صليبى ها نيز ريموند آگيل(11) و ويليان صورى(12) بر حضور سفيران مصرى نزد صليبى ها در انطاكيه تإكيد دارند و تاريخ نگاران معاصر نيز با برداشت از اين دو منبع بر وجود پيمان همكارى و دوستى فاطميان و صليبى ها پاى فشرده اند. رنه گروسه مى گويد: ((فاطميان مصر كه نمى توانستند تصرف فلسطين توسط تركان را ناديده بگيرند, هنگامى كه از نبرد ميان فرنگيان با ترك ها در انطاكيه آگاه شدند فرصت را براى پس گرفتن استان فلسطين مغتنم شمردند. البته اين اقدام خيانتى به اسلام بود, اما در آن زمان مقام وزارت اعظم توسط يك ارمنى مسلمان شده اشغال شده بود كه بدبختانه ايمان اسلامى بسيار ملايمى داشت. اين وزير از دين برگشته كه متوجه شوق و ذوق صليبيون براى گرفتن اورشليم نبود, سفيرى نزد فرنگى ها به انطاكيه فرستاد و پيشنهاد كرد براى تقسيم متصرفات ترك ها در سوريه و فلسطين پيمانى نظامى منعقد شود; به اين ترتيب كه انطاكيه و سوريه به فرنگيان و فلسطين و اورشليم به مصر تعلق گيرد.
صليبيون از رد اين پيشنهاد خوددارى كردند. با آن كه هدف اصلى آن ها اورشليم بود, از سفير پذيرايى شايانى شد و دولت مصر را به شدت براى اين كار تشويق كردند. هدف اصلى آنان تقسيم نيروهاى اسلامى بود و تا زمانى كه انطاكيه به تصرف درنيامده بود, روحيه ترك ها را با يادآورى حمله مصريان به فلسطين تضعيف مى كردند. سرفرمانده صليبيون, بسيار مودبانه, سيصد سر بريده ترك هايى را كه در نزديكى درياچه انطاكيه كشته بودند به سفير مصر تقديم كرد البته براى استوارى پيمان, هديه ناقابلى بود. پس از آن, ديگر مصرىها ترديد به خود راه نداده و به ترك هاى فلسطين حمله بردند و در 26 اوت 1908 اورشليم را از آن ها پس گرفتند)).(13)
رانسيمان نيز در اين باره مى نويسد: ((آن گاه كه صليبيان هنوز در قسطنطنيه بودند, آلكسيوس به ايشان سفارش كرده بود كه سعى نمايند به نحوى با دولت فاطمى مصر كنار آيند. فاطميان از دشمنان آشتى ناپذير تركان بودند و با رعاياى مسيحى هم كيش خود مدارا مى كردند و گذشته از آن همواره آماده بودند تا با سلاطين عيسوى با راه سازش روند. از قرار معلوم صليبيان اين اندرز امپراطور را به گوش نگرفتند, اما در اوايل فصل بهار سفيرانى از طرف الافضل, صدراعظم مقتدر خليفه خردسال وقت المستعلى, به لشكرگاه صليبيان در برابر انطاكيه وارد شدند. به نظر مى رسد كه الافضل پيشنهادى مبنى بر تقسيم امپراطورى سلجوقيان كرده بود, بدين نحو كه صليبيان مى بايست شمال شام را برداشته و فاطميان فلسطين را از آن خود مى كردند. جاى ترديد نيست كه الافضل صليبيان را مگر سربازان مزدور امپراطور نمى پنداشت و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال روز و احتمال حمله قريب الوقوع تركان, مطمئن بود پيشنهادش را به جان و دل خواهند پذيرفت. سران باخترى, سفيران دربار مصر را دوستانه پذيرفتند, اما خويشتن را پاىبند ميثاقى معين نساختند. مصريان چند هفته اى در لشكرگاه صليبيان به سر بردند, سپس به همراه هيإت كوچكى از نمايندگان فرانك ها, با پيش كشى هاى بسيار كه عمده اش غنائم پيروزى ششم مارس بود, راه بازگشت به ميهن خود را در پيش گرفتند)).(14)
((هاميلتون گيپ)) نيز كه به ارسال سفير از سوى فاطميان نزد صليبى ها اشاره كرده, تإكيد مى كند كه اهل صليب پاسخ سفير فاطمى را با اصرار به حمله به بيت المقدس دادند.(15) منابع غربى از سفارت دوم افضل بن بدر جمالى به صليبى ها در تاريخ 20 جمادىالاول 492 / 10 آوريل 1099. در منطقه عرقه(16) سخن گفته اند,(17) در صورتى كه اولا: هيچ يك از متون اسلامى در مورد اين سفارت سخنى نگفته اند, و ثانيا: در ميان منابع صليبى, ((فوچه دچارتر)) تاريخ نگار همراه و معاصر جنگ اول صليبى در كتاب خود به هيچ يك از اين دو سفارت اشاره نكرده است. آن چه مسلم است اين است كه افضل بن بدر جمالى وزير فاطميان پس از آن كه پى به انگيزه حقيقى صليبى ها برد, در مقابل آن ها ايستاد و در صحنه هاى متعددى با آن ها جنگيد.(1نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
صادق هدايت؛ بوف کور
Comment
-
فاطميان در برابر تهاجم صليبى
پس از محاصره بيت المقدس توسط صليبى ها, افتخارالدوله حاكم فاطمى شهر, سياست دفاعى خود را تقويت كرد و دستور داد به منظور تشديد فشار عليه صليبى ها, آب چاه ها و چشمه ها جز چشمه ((سلوان))(19) را سمآلود كنند. به گفته ويليام صورى, اين سياست به منزله ايجاد مانع بزرگى در مقابل صليبى ها بود.(20) حاكم بيت المقدس نيز مسيحيان ساكن شهر را اخراج كرد.(21)
محاصره صليبى ها و مقاومت مسلمانان در درون شهر تشديد مى شد. در اين هنگام تعداد كشتى هاى جنگى ((ژنوايى)) به فرماندهى دو برادر ماجراجو ((ويليام امبرياچو))(22) و ((پريموس امبرياچو))(23) به بندر ((يافا))(24) رسيد و آن جا را اشغال كرد.(25) در مقابل اين تهاجم و در تاريخ شعبان 492 / 1099م. افضل بن بدر جمالى با سپاهى بزرگ از مصر بيرون آمد تا محاصره قدس را بشكند.(26) ابن قلانسى در اين باره مى گويد: ((و انتهت اليهم خروج الافضل من مصر فى العساكر الدثره لجهادهم)).(27)
پس از چندين روز محاصره و تبادل آتش, بيت المقدس در 22 شعبان 492 / 15 ژوئيه 1099. سقوط كرد.(2اقرار تاريخ نگاران صليبى معاصر جنگ ها(29) بر كشتار بى رحمانه ساكنان اين شهر, نظر رانسيمان تاريخ پژوه معاصر غربى را تإييد مى نمايد:
((صليبيان كه بعد از آن همه بدبختى و رنج, مستى اين پيروزى عظيم عقلشان را زايل كرده بود بى محابا به خيابان ها و كوى و برزن و مساجد و خانه ها ريخته, هر كه را ديدند, از زن و مرد و كودك, بى دريغ به قتل رساندند. سرتاسر بعدازظهر و شب آن روز كشتار مردم ادامه داشت و پرچم تانكرد مهر امان پناهندگان مسجدالاقصى نشد. بامدادان روز بعد, گروهى از سربازان به قهر به مسجد درآمده, تيغ در پناهندگان نهادند)).(30)
فاطميان پس از سقوط بيت المقدس
افضل بن بدر جمالى كه با سپاهى مجهز روانه فلسطين شده بود در عسقلان خيمه زد. (31) سپاه صليبى در سه گروه متشكل و مستقل به فرماندهى گودفروا, روبرت نورمندى و ريمون سن ژيلى در ((سهل مجدل))(32) اردو زد و در نوزدهم رمضان 492 / دوازدهم اگوست 1099. به سپاه فاطمى حمله برد(33) و آن را شكست داد.(34)
تاريخ نگاران قديم و جديد علت شكست فاطميان در اين جنگ را ناهمگونى ارتش آن ها مى دانند.(35) با اين تجربه, طبيعى بود كه افضل جمالى براى سازمان جديد نيروى جنگى خود برنامه ريزى كند. او تصميم گرفت سپاه جديدى به نام ((حجريه)) كه بنا به نظر ابن خلكان تا حدود زيادى شبيه دو سپاه صليبى ((شهسواران پرستشگاه)) و ((مهمان نوازان)) بود(36) تإسيس كند و پس از آن, نظاميان سازمان يافته ديگرى به نام ((ترابى)) و ((افضليه)) تشكيل دهد. صليبى هاى پيروز بعد از نبرد اخير, دشت هاى منطقه وسطاى فلسطين يا ((الجليل)) به مركزيت ((طبريه))(37) را اشغال و اميرنشين جديدالجليل(3را تابع دولت صليبى بيت المقدس تإسيس كردند.
گودفروا بندر ((ارسوف))(39) در شمال يافا را در ذىالحجه 492 / اكتبر 1099. اشغال كرد.
بندر سوق الجيشى ((يافا)) كه به منزله دريچه درياى مديترانه محسوب مى شد(40) براى صليبى ها اهميت خاصى داشت. اشغال اين بندر و تقويت پايگاه هاى دفاعى آن را از سوى صليبى ها به كمك نيروى دريايى جمهورىهاى سه گانه ژنوا, پيزا و نيز(41) و پس از آن, سقوط ((حيفا))(42) در اوت 1100.(43) و قيساريه در 494ه" / 1101م. كه با قتل عام ساكنان مسلمان توسط صليبى ها از اختيار فاطميان خارج شد, زمينه تقويت دولت صليبى در شام را فراهم كرد. پس از اين مرحله و در نخستين روز رمضان 494 / اول ژوئيه 1101. سپاه قدرتمند فاطمى به فرماندهى ((سعدالدوله قواص)) به عسقلان رسيد.(44) دو سپاه در محدوده عسقلان و در نزديكى دهكده ((يبنه))(45) به نبرد ايستادند. تاريخ پژوه مسلمان و معاصر نبرد عسقلان را كه به جنگ اول رمله مشهور است, چنين توصيف مى كند: ((فرماندهان فاطمى پس از تجمع اين نيروها, بلافاصله جنگ با دشمن را شروع نكردند, بلكه مدتى طولانى بدون انجام هيچ اقدامى در عسقلان باقى ماندند. البته اين وقت گذرانى ها شايد به اين دليل بود كه آن ها در انتظار وصول كمك هاى تازه يا كسب اطلاعات از موقعيت دشمن بودند, يا شايد هم واقعا از جنگيدن با صليبيان مى ترسيدند. اما به هر حال, صليبيان از اين موقعيت سوء استفاده كردند و بدوئن اول, شاه بيت المقدس, در اين فرصت خود را از هر جهت آماده كرد و به جمعآورى نيرو پرداخت و برنامه اى حساب شده براى مقابله با فاطميان طراحى كرد, به خصوص كه فهميده بود هدف فاطميان تصرف ((قدس)) است.... دو لشكر در صبح روز 7 / 9 / 1101م / 494ه" , در دشتى واقع در جنوب غربى شهر رمله رو در روى يكديگر قرار گرفتند; پس فرنگان به مسلمانان حمله كردند و آنان را شكست دادند.))(46)
پس از آن كه ((المستعلى بالله)) خليفه فاطمى مصر در هفدهم صفر 495 / 1101م. درگذشت و فرزند خردسال او ((الامر باحكام الله)) جانشين پدر شد,(47) افضل به عنوان حاكم مطلق, سپاهى ديگر به فرماندهى پسرش ((شرف المعالى)) به فلسطين فرستاد. (4دو نيروى فاطمى و صليبى در نزديكى رمله در برابر هم صف كشيدند: ((پس فرنگان شكست خورد و تعداد زيادى از آنان كشته شدند و كسانى از آن ها كه زنده ماندند اسير گشتند)).(49)
سقوط بندر ((عكا)) در سال 497ه" / 1104م. به دست بالدوين كه با كمك نيروى دريايى ژنوا صورت گرفت,(50) افضل را وادار كرد تا يكى ديگر از حملات گسترده خود عليه صليبى ها را كه آخرين حمله بزرگ او بود سازمان دهد. او به رغم اختلافات ريشه دار عقيدتى با دولت ها و حكام سنى مذهب شام, از آن ها كمك خواست. پيش از اين و در سال 495ه" / 1101م دقاق بن تتش سلجوقى صاحب دمشق از يارى او خوددارى كرد,(51) اما در اين مرحله ((طغتكين)) اتابك دمشق با او همراهى نمود.(52)
ابن قلانسى اين نبرد را كه به نام ((جنگ سوم رمله)) معروف است اين گونه تصوير مى كند: ((و التقى الفريقان فى رابع عشر ذىالحجه من السنه, فيما بين يافا و عسقلان, فاستظهر الفرنج على المسلمين و قتلوا و الى عسقلان و اسروا بعض المقدمين و انهزم عسكر مصر الى عسقلان و عسكر دمشق الى بصرى, و قيل ان الذين قتلوا من المسلمين بازإ الدين قتلوا من المشركين)).(53)
در اين نبرد, اميران فاطمى عكا و ارسوف اسير شدند(54) و بدين ترتيب با اشغال بنادر و شهرهاى ساحلى شام توسط صليبى ها و خصوصا بندر مهمى چون عكا, بازرگانى دولت هاى اسلامى هم آسيب ديد. به گفته رنه گروسه: ((اشغال سواحل فلسطين توسط فرنگى ها باعث آشفتگى روابط بازرگانى كشورهاى اسلامى شد. كاروان هايى كه ميان قاهره و دمشق يا بغداد رفت و آمد مى كردند ناچار شدند از ميان بيابان هاى بىآب و علف ايدومه و جنوب بحرالميت عبور كنند و سپس به سوى شرق رود اردن در ماوراى اردن بروند. به روايت وقايع نويسان آن زمان, يكى از اين كاروان ها كه از مصر آمده بود, در تاريكى و سكوت شب در نزديكى رود اردن توقف كرد. شاه بدوئن كه به وسيله مراقبان خود آگاه شده بود, نيمه شب با شصت سوار به كنار رودخانه رسيد و كاروان را توقيف كرد)).(55)
دكتر صالح نوار محقق معاصر مصرى شكست سپاه فاطمى در مقابل صليبى ها را اين چنين تحليل مى كند كه. اولا: افضل بن بدر جمالى به عنوان فرمانده كل جنگ, پس از درگذشت مخدومش المستعلى و جانشينى فرزند خردسال او الامر باحكام الله و با توجه به نقش مهمى كه در هدايت دولت فاطمى داشت و براى حفظ كيان سياسى خود, ناگزير بود از همراهى سپاه در فلسطين خوددارى كرده و در قاهره بماند. طبعا عدم حضور او در صحنه كارزار ضايعه اى بزرگ تلقى مى شد. خصوصا در نبرد دوم و سوم رمله كه فرماندهى با فرزندان او ((شرف المعالى)) و ((سنإالملك)) بود علاقه مندى آن دو به بقا و ادامه حيات و تإثيرپذيرى نظاميان از آن دو باعث شد تا سپاه فاطمى نتواند مقاومت چندانى نمايد. ثانيا: عدم انسجام سپاه فاطمى و تنوع جنسيت آن مانند عرب, بربر, ارمن, حبش و ترك كه بيشتر شبيه يك نيروى جنگنده مزدور بود تا يك ارتش مقتدر منسجم, عامل ديگرى در ضعف نظامى فاطميان بود و همان طور كه ابن فرات در كتاب ((تاريخ الدول و الملوك)) آورده, علت شكست افضل سپاهيان او بودند. ثالثا: نيروى دريايى فاطميان كه از دوران ((المعزلدين الله)) تا عصر ((المستنصربالله)) قوىترين ناوگان دريايى مديترانه را داشت, پس از شروع جنگ هاى صليبى كه مقارن با دوره جانشينان المستنصربالله و دوره ضعف فاطميان بود, رو به ضعف و سستى نهاده بود. رابعا: انگيزه قوى و يك پارچه صليبى ها در حفظ مركزيت بيت المقدس به عنوان پايگاه دينى آن ها در شرق, از يك سوى, و كمك هاى پى درپى ناوگان دريايى جمهورىهاى سه گانه ايتاليا ژنوا, پيزا و ونيز از سوى ديگر بنيه نظامى صليبى ها را تقويت مى كرد. (56)
ادامه نبرد
حضور فاطميان و هواداران آن ها در منطقه وسيعى از شمال حيفا در فلسطين تا بندر لاذقيه,(57) بلدوين پادشاه صليبى بيت المقدس را بر آن داشت تا به تقويت بنيه دفاعى ممالك خود بيانديشد و اين امر, به گفته رانسيمان, مستلزم تجاوز به قلمروهاى ديگران بود.(5طرابلس(59) كه تحت سلطه مشروطه سلسله شيعى بنوعمار بود يكى از مهم ترين و حساس ترين پايگاه هاى دريايى فاطميان محسوب مى شد و صليبى ها پس از اشغال انطاكيه و رها, در آروزى دست يابى به آن بودند. ريمون سن ژيلى (صنجيلى)(60) امير انطاكيه پس از آن كه طرطوس,(61) بندر ديگرى از ساحل مديترانه, را در 495ه" / 1102م. اشغال كرد, بر اشغال طرابلس اصرار نمود. او توانست پس از جنگ و گريزهاى چند ساله و با ساخت قلعه اى(62) در نزديكى شهر طرابلس, زمينه سقوط اين شهر را فراهم كند. اگر چه او در 4 جمادىالثانى 498 / 28 فوريه 1105. مرد, اما جانشينش ويليام ژردان(63) (ويليام سرداگنى) محاصره شهر را با كمك حاكم بيزانسى قبرس(64) كامل نمود. مردم طرابلس از افضل بن بدر يارى خواستند(65) و ارتش فاطمى به قصد دفاع از آن ها روانه طرابلس شد, اما صليبى ها با كمك ناوگان قدرتند دريايى ژنوا كه حدود شش سال قبل و به فرماندهى دو برادر ماجراجوى دريايى(66) در بندر لاذقيه لنگر گرفته بود, قبل از آن كه نيروى كمكى مصر به سواحل طرابلس برسد شهر را اشغال كردند.(67) با اشغال طرابلس كه مسلمانان و خصوصا شاميان را اندوهگين كرد,(6
اميرنشين صليبى طرابلس به دست كنت تولوز(69) تإسيس شد. يكى ديگر از بنادر مهم كه صليبى ها را به اشغال آن تحريك مى كرد بيروت بود. صليبى ها در مسير حركت به بيت المقدس در سال 492ه" / 1099م. قصد اشغال بيروت را داشتند, اما والى شهر با ارسال هدايا و اموال بسيار مانع تعرض آن ها شد.(70) در سال 495ه" / 1102م. نيز بالدوين به رغم محاصره طولانى شهر نتوانست آن را اشغال كند,(71) ولى در سال 503ه" / 1110م با كمك ژوسلين صاحب ((تل باشر))(72) حصار سختى براى بيروت فراهم كرد.
هر چند وزير دولت فاطمى, افضل بن بدر جمالى, نيروى دريايى قدرتمندى براى مقابله با صليبى ها فرستاد و اين نيرو مقاومتى سرسخت و مورد ستايش تاريخ نگاران صليبى(73) از خود نشان داد, اما بالدوين با كمك سپاه دريايى ژنوا و پيزا و هم چنين نيروهاى مسيحى ساكن منطقه, از جمله مارونى ها, توانست به هدف خود دست يافته و با كشتن فرمانده نيروى دريايى مصريان و قتل عام ساير افراد, بيروت را در سال 503ه" / 1111م. اشغال كند.(74) بندر صيدا نيز سرنوشت مشابهى داشت; در سال 501ه" / 1107م. بالدوين با كمك كشتى هاى جنگى ژنوايى صيدا را محاصره كرد(75) و ارتش مصر چنان شكستى بر سپاهيان آن تحميل كرد كه بنا به گزارش ابن فرات, در قاهره مركز خلافت فاطمى از خوشحالى و سرور جشنى بزرگ برپا شد.(76)
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
صادق هدايت؛ بوف کور
Comment
-
صليبى ها در اوايل سال 504ه" / 1111م. با كمك ناوگان قوى ((ونيز)) به فرماندهى دوك ونيز(77) حصار صيدا را تنگ تر كرده و به رغم مقاومت نيروهاى فاطمى, اين بندر نيز پس از چهل و هفت روز در نوزدهم جمادىالاول 504 / 19 اكتبر 1114. سقوط كرد. (7اينك تمامى بنادر سواحل شام و فلسطين به جز عسقلان(79) و صور(80) در اختيار صليبى ها بود; بنابراين, خطرى جدى از يك سو دمشق و از سوى ديگر قاهره پايتخت فاطميان را تهديد مى كرد. صور يك پايگاه استراتژيك دريايى براى فاطميان به حساب مىآمد و پس از اشغال بيت المقدس و ساير نواحى جنوبى شام, به عنوان يك خطر جدى براى صليبى ها تلقى مى شد. تاريخ نگار صليبى معاصر و همراه جنگ اول صليبى, صور را پايگاه بزرگ دريايى فاطميان و دردسر بزرگ فرنگى ها دانسته است;(81) زيرا موقعيت جغرافيايى اين بندر بر اهميت سياسى و نظامى آن مى افزود.
((آناكومنن))(82) در كتاب خود ((آلكسياد)) كه ترجمه احوال امپراتور بيزانس الكسيوس و يكى از منابع مسيحيت شرقى درباره جنگ صليب است, اين گونه نظر مى دهد: موقعيت طبيعى بندر صور باعث شد تا اين شهر سال ها در برابر صليبى ها مقاومت كند. (83) ويليام صورى نيز در مورد زادگاه خود بر زيبايى و منحصر به فرد بودن طبيعتش تإكيد دارد(84) و وجه تمايز صور را دژبندى و استحكامات دفاعى آن دانسته(85) و مى نويسد: ((و كانت مدينه صور بالنسبته لامير مصر هى المدينه الانفس و الاكثر انسجاما بسبب ميزاتها الكثيره و دفاعاتها القويه)).(86)
در سال 500ه" / 1106م. امير صليبى به صور حمله كرد, اما موفق به فتح آن نشد. (87) و پس از آن و همانند روش ((سن ژيل)) كه براى غلبه بر طرابلس در نزديكى آن قلعه اى ساخته بود, از نيز دژ تبنين(8را بنا كرد. در پى آن, بالدوين پادشاه بيت المقدس نيز در سال 501ه" / 1108م. قلعه اى ديگر مشرف بر صور به نام ((تل المعشوقه)) ساخت.(89) افضل در سال 502ه" / 1109م. ناوگان بزرگى براى نجات شهر فرستاد كه به گفته ابن قلانسى: ((و لم يكن خرج للمصريين فيما تقدم مثله كثره رجال و مراكب و عدد و غلال)).(90)
سه سال پس از اين واقعه و بعد از اشغال بندر صيدا, صليبى ها با كمك ناوگان دريايى بيزانس صور را محاصره كردند. والى فاطمى شهر ((عزالملك انوشتكين))(91) از قاهره يارى خواست, اما افضل به علت وباى شديدى كه در مصر رواج يافته بود(92) نتوانست خواسته او را اجابت نمايد; زيرا غالبا در طول تاريخ مصر هرگاه قحطى, وبا, خشكسالى و بحران هاى طبيعى ديگر ـ كه كم هم نبوده ـ رخ مى داد, تحركات سياسى و نظامى مختل مى شد.
با همراهى طغتكين اتابك دمشق, والى فاطمى صور توانست دشمن صليبى را از شهر دور كند و با انعقاد پيمان دوستى دو دولت شيعى و سنى قاهره و دمشق كه ناسازگارى آن ها در آغاز جنگ صليب سلطه صليبى ها را هموار كرده بود, بندر حساس و استراتژيك صور بيش از يك دهه ديگر در دست مسلمين باقى ماند, هر چند صليبى ها در سال 518ه" / 1124م. و در عصر وزارت مإمون بطائحى جانشين افضل توانستند آن را بدون درگيرى اشغال كنند.(93)
آخرين پايگاه فاطميان در شام
عسقلان يا عروس شام(94) در جنوب بيت المقدس, از زمان اشغال قدس شريف توسط صليبى ها تهديدى جدى عليه دولت صليبى بيت المقدس بود. پس از مرگ ((گودفروا)) و جانشينى بالدوين, صليبى ها توجه خود را به اين بندر معطوف كردند. فاطميان نيز به عروس شام اهتمامى خاص داشتند و به گفته ((دوگان)), افضل و جانشينانش عسقلان را مركز نظامى خود در شمال مى دانستند.(95) مقريزى معتقد است از نظر فاطميان, عسقلان برتر از دمشق بود(96) و پس از آن كه شهرهاى مهم ساحل مديترانه يكى پس از ديگرى به اشغال صليبى ها درآمد, تقويت بنيه نظامى آن بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت. صليبى ها از سال 504ه" / 1111م. تصميم به اشغال عسقلان گرفتند. در اين زمان حكومت شهر به دست شمس الخلافه نامى بود.(97) اين حاكم از آن جا كه به تجارت راغب تر بود تا جنگ,(9بيشتر به آرامش شهر فكر مى كرد, لذا به دور از چشم وزير و خليفه فاطمى با صليبى ها وارد مذاكره شد.(99)
تدبير افضل بن بدر جمالى(100) مانع سقوط عسقلان و خارج شدن آن از حيطه نفوذ دولت قاهره گرديد. افضل به منظور انتقام از صليبى ها يك بار در سال 506ه" / 1113م. و به هنگامى كه بالدوين با ((مودود)) اتابك موصل درگير بود, از پايگاه عسقلان به بيت المقدس حمله كرد ولى ناكام ماند, و بار ديگر در ربيع الاول 509 / آگوست 1115. زمانى كه پادشاه صليبى در شمال شام با سلجوقيان مى جنگيد, از عسقلان به يافا لشكر كشيد; در اين حمله نيز اگر چه به صليبى ها خساراتى وارد شد, اما فاطميان مجبور شدند به عسقلان باز گردند.(101) بالدوين همان سياست قلعه سازى و تحكيم مواضع دفاعى و نظامى را دنبال كرد. در سال 509ه" / 1115م. قلعه ((حصن الشوبك))(102) را در نزديكى عسقلان ساخت تا راه تجارى و نظامى دمشق ـ مصر را تهديد كند.(103) در اين سال ها كه مصادف با دهه هاى آخر حكومت فاطميان بود و بعد از قتل افضل بن بدر جمالى كه قدرت فائقه اش او را به شاهنشاه ملقب كرده بود, وزيران فاطمى قدرت گذشته را نداشتند و همين امر باعث شد تا آخرين پايگاه فاطميان در شام يعنى عسقلان در سال 548ه" / 1153م سقوط كند.(104)
اگر چه رنه گروسه معتقد است با پيروزى صليبى ها بر عسقلان, برنامه جنگ هاى صليبى تكميل شد, اما بايد گفت در نگاه صليبى ها هنوز امنيت بيت المقدس از ناحيه مصر تهديد مى شد و به همين جهت مدت كمى پس از اشغال عسقلان, حمله به مصر را آغاز كردند. در فاصله سقوط عسقلان و حمله صليبى ها به مصر, طلائع بن رزيك وزير فاطمى به چند اقدام نظامى عليه صليبى ها دست زد; از جمله در سال 553ه" / 1158م در ((غزه)) و ((الخليل)) به صليبى ها شبيخون زد.(105) به علت حملات پى درپى او به صليبى ها, مقريزى به او لقب ((ابوالغارات)) داده است.(106) او معتقد بود غلبه بر صليبى ها جز با اتحاد دمشق و قاهره مقدور نيست; به همين علت در اين زمينه با نورالدين زنكى مكاتباتى انجام داد.(107) اين وزير با كفايت فاطمى كه شاعرى چيره دست نيز بود, با اشعارش نورالدين زنكى و ساير امراى شام را به نبرد با صليبى ها تحريك كرد و حتى نورالدين سنى مذهب را به خاطر پيروزىهايش ستود(10و اين نشان مى دهد كه نگاه دولتمردان فاطمى به جنگ صليب بيشتر نگاهى عقيدتى بوده است تا سياسى.
آن چه در تاريخ جنگ صليب قابل تإمل است اين است كه بزرگان شيعى مذهب شام, مصر و عراق به رغم خصومت و درگيرى ديرينه ميان شيعه و سنى, در برخورد با صليبى ها مصالح كلى مسلمين را ترجيح مى دادند. اين امر در موضع گيرى ابن منير طرابلسى در اشعارش كاملا هويدا مى باشد.(109) ابن منير حتى زمانى كه معين الدين انر(110) حكمران دمشق در مصاف با نورالدين از صليبى ها كمك مى طلبد, او را تقبيح كرده و از نورالدين متعصب ضد شيعه مى خواهد با او جنگ نمايد.(111) هم چنين محمدبن اسعدبن على حلبى جوانى كه از علويان نسابه و از نسل امام سجاد است,(112) صلاح الدين ايوبى را به علت پيروزى و فتح بيت المقدس ستايش مى كند و قصيده اى بلند در وصف قدس و صلاح الدين مى سرايد.(113)
اسماعيليان مصر (فاطميان) در معرض تهاجم
با آزاد سازى رها يا ادسا به عنوان اميرنشين صليبى توسط عمادالدين زنكى ـ اتابك موصل ـ در سال 539ه" / 1144م. و ادامه يافتن جهاد ضد صليبى از سوى فرزندش نورالدين, توجه صليبى ها به سمت جنوب معطوف شد. از سوى ديگر, نورالدين براى آزاد سازى ساير شهرهاى اشغال شده, به ضرورت يك پارچگى جغرافيايى شام از دمشق تا حلب فكر مى كرد. در بخش ديگر جغرافياى اسلامى يعنى مصر هم طلائع بن رزيك وزير ضد صليبى فاطميان تنها راه رهايى از خطر صليبى ها را اتحاد دمشق و قاهره مى دانست و با اين ديدگاه, مكاتبات خود را با نورالدين زنكى آغاز كرد,(114) هر چند نورالدين نپذيرفت.
طلائع بن رزيك در سال 552ه" / 1157م. با دو مرحله لشكركشى به اردن و تحميل ضربات سنگين بر صليبى ها, به قاهره بازگشت.(115) حملات دوباره او در سال بعد, صليبى ها را به تقاضاى آتش بس واداشت.(116) ((شاوربن مجير سعدى)) كه دشمن خاندان ابن زريك بود, وزارت مصر را عهده دار شد و از آن جا كه ((امر مصر فى وزارته فى ادبار)),(117) ((ضرغام بن عامر لخمى)) رقيب او قدرت را به دست گرفت و شاور مجبور شد از نورالدين كمك بخواهد.(11در همين ايام, آمورى كنت يافا و عسقلان به عنوان جانشين بالدوين سوم پادشاه بيت المقدس شد و چون بيش از ديگر پادشاهان صليبى اهميت بازرگانى مصر را مى دانست,(119) در شوال 558 / سپتامبر 1163. به آن سرزمين حمله كرد, اما مقاومت ضرغام باعث شد كه او بدون دست يابى به نتيجه, باز گردد.(120)
اگرچه پادشاه صليبى در اين تهاجم از فاطميان شكست خورد, اما به نكات مهمى از جمله ضعف دولت اسماعيلى مصر به علت نزاع و خصومت وزيران, ضعف روحيه نظامى گرى بين سپاهيان, ثروت طبيعى مصر و امكان جذب مسيحيان قبطى در آن سرزمين پى برد, كه همه آن ها از عوامل تحريك كننده آمورى براى حمله مجدد به مصر بود. شاور به نورالدين قول داده بود كه در صورت پشتيبانى از او, اولا: ثلث خراج مصر را به اتابك زنكى بدهد; ثانيا: حقوق سپاهيان نورالدين را پرداخت كند; ثانيا: سيادت و سرورى نورالدين بر مصر را بپذيرد.(121) نورالدين زنكى كه سلطه بر مصر را ضرورى مى دانست, سپاهى را به فرماندهى ((اسدالدين شيركوه))(122) به مصر فرستاد و با قتل ضرغام, مصر را در اختيار رقيبش شاور قرار داد.(123) شاور از همان ابتدا پيمان خود با نورالدين و شيركوه را نقض كرده و از دادن خراج به دولت زنكى خوددارى نمود(124) و با صليبى ها وارد مذاكره شد.(125) وى به صليبى ها اطمينان داد كه در صورت اعزام نيرو به مصر, علاوه بر پرداخت بيست و هفت هزار دينار, علوفه اسب هاى شهسواران مهمان نواز را تإمين خواهد كرد.(126) مقريزى معتقد است نورالدين محمود زنكى از آغاز نسبت به پيمان دارى ((شاور)) ترديد داشت.(127) صليبى ها كه وحدت مصر و شام را براى خود خطرناك مى دانستند, و به گفته ابن واصل ((انهم قد خافوا خوفا شديدا اذا ما تحقق ذلك و ايقنوا بالهلاك, و ان بلادهم تستإصل)),(12تقاضاى شاور را پذيرفتند و سپاه شيركوه را كه در ((بلبيس))(129) اردو زده بود محاصره كردند. اين محاصره با ترك مصر از سوى دو سپاه صليبى و شيركوه بدون درگيرى پايان يافت.(130)
رانسيمان با استناد به اقوال ((ويليام صورى)), ((ابن اثير)) و ((ابوشامه)) در اين باره چنين گفته است: ((دو سپاه مسلمان و مسيحى در دو مسير جداگانه موازى از شبه جزيره سينا گذشته و مصر را به شاور واگذار نمودند. شيركوه آخرين فرد از سپاه خود بود كه از مصر پا بيرون نهاد. آن گاه كه به قصد بدرود نزد فرنگان آمده بود يكى از تازه واردان باخترى از او پرسيد كه مگر از امكان خيانت بيمناك نيست و شيركوه با سرفرازى پاسخ داد كه در چنين صورتى سربازانش همه به كين خواهى برخواهند خاست و آن مرد فرنگى در جواب گفت حال درمى يابد كه چرا صليبيان براى او اين همه قدر و منزلت قائلند.)) اما اتابك زنكى و فرمانده نظامى او شيركوه نمى توانست دل از مصر ببرد. موقعيت استراتژيكى مصر, حاصل خيزى آن سرزمين و نگاه تعصبآميز به شيعيان فاطمى, به علاوه ضرورت يكپارچگى جغرافياى نيل تا فرات و لزوم گوش مالى شاور كه به او خيانت كرده بود, ذهن نورالدين را مشغول نموده بود; بنابراين, طبيعى بود كه وى به مصر لشكركشى كند.(131) در حمله او در سال 563ه" / 1167م. شاور مجددا از آمورى كمك خواست. پادشاه صليبى بيت المقدس همه نجبا را فرا خواند و به آن ها گفت: ((اگر نورالدين كه بر همه سوريه اسلامى فرمانروايى مى كند مصر را تصرف كند, همه سرزمين هاى فرنگى از دو سو در محاصره قرار خواهند گرفت و به زودى سوريه فرنگى سقوط خواهد كرد; پس بايد هر چه زودتر به كمك شاور شتافت و مصر را نجات داد)).(132)
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
صادق هدايت؛ بوف کور
Comment
-
سپاه آمورى به سوى مصر حركت كرد و در قاهره و در كرانه شرقى رودخانه نيل از جانب شاور مورد استقبال قرار گرفت.(133) پيشنهاد شاور به صليبى ها پرداخت چهارصدهزار دينار در دو قسط بود, مشروط بر آن كه وى زودتر از سپاه زنكى مصر را ترك نكند.(134) آمورى براى اطمينان خاطر از اين پيمان, ((هوگ)) صاحب قيساريه را به همراه فرمانده سوران معبد به نزد العاضد خليفه خردسال فاطمى فرستاد تا رضايت او را نيز جلب كند.(135)
رانسيمان با استناد به تاريخ نگاران پيش و معاصر جنگ ها(136) وقايع اين نبرد را شرح داده است.(137)
شيركوه نيز تن به مصالحه و آتش بس داد. تاريخ نگاران مسلمان و مسيحى معاصر جنگ ها مفاد آتش بس را با دو برداشت ارائه داده اند; ابن اثير به عنوان نماينده تاريخ نگارى مدرسه اسلامى نوشته است: در اين معاهده شيركوه بايد پنجاه هزار دينار به علاوه مناطق اشغالى را بگيرد و صليبى ها بدون هيچ عايدى به شام بازگردند.(13ويليام صورى تاريخ نگار مدرسه صليبى بر بقاى اسكندريه در دست آمورى, مبادله اسيران جنگى و ترك مصر توسط سپاه شيركوه تإكيد دارد.(139)
به نظر مى رسد آن كه بر اصل صلح نامه تإكيد مى كند ابوشامه است. او معتقد است خروج دو سپاه زنكى و صليبى از مصر, مبادله اسيران و عدم تعقيب آن دسته از مردم اسكندريه كه صلاح الدين و عمويش را كمك كردند از سوى شاور, از مفاد اصلى صلح نامه است.(140) البته صليبى ها به هنگام ترك مصر و بنا به تقاضاى شاور, شحنگى و نگهبانى دروازه هاى قاهره را در دست نيروهاى خود نگه داشتند.(141) به اين ترتيب, پايتخت فاطميان تحت الحمايه صليبى ها درآمد.
آمورى بعد از بازگشت به بيت المقدس تصميم گرفت ابتدا همراهى دولت هم كيش خود بيزانس را جلب نموده و سپس به مصر لشكركشى كند. ازدواج سياسى او با ((مارى كومنن)) ـ برادرزاده امپراتور بيزانس(142) ـ زمينه ساز اين وحدت شد.(143) اما به نظر مى رسيد امپراتور بيزانس در ازاى مشاركت در جنگ عليه فاطميان مصر, علاوه بر غنائم, حاكميت بعضى از مناطق را مطالبه كرده است.(144) آمورى كه اين زياده روى امپراتور را توقع نداشت, ويليام صورى تاريخ نگار دربار خود را به بيزانس فرستاد تا پيمانى منطقى ببندد.(145) در همين زمان كه نماينده آمورى در بيزانس بود, پادشاه صليبى با اصرار شواليه ها به مصر حمله نمود و در طليعه دومين ماه سال 564ه" / نوامبر 1168. ((بلبيس)) و سپس قاهره را محاصره كرد.(146) صليبى ها بلبيس را كه در درست فرزند شاور بود سراسر به خون كشيدند.(147) زمانى كه قاهره در محاصره صليبى ها بود به نگاه خبر رسيد كه العاضد خليفه فاطمى كه تاكنون تحريكى نشان نداده بود, از نورالدين و شيركوه كمك خواسته و نامه اى بدين عبارت براى او فرستاده است: ((واغوثاه! واغوثا! واغوثا! الحق دين الاسلام! ادرك امه محمد عليه السلام! يا نورالدين! يا نورالدين! يا نورالدين!))(14
نورالدين اهميت مصر را درك مى كرد و معتقد بود اگر دشمن بر سرزمين مصر استيلا يابد بر ساير سرزمين هاى اسلامى نيز مستولى خواهد شد(149); لذا شيركوه را با سپاهى بزرگ روانه مصر كرد. ورود اين سپاه كه به گفته مورخان مسلمان به منزله فتح جديد مصر بود(150) عقب نشينى سپاه صليبى از مصر را درپى داشت.(151)
با فرمان خليفه فاطمى, شاور كه عامل اصلى حملات دشمنان به مصر بود, كشته شد(152) و اسدالدين شيركوه نيز كه با لقب ((المك المنصور اميرالجيوش)) جانشين او شده و لباس وزارت را پوشيده بود پس از دو ماه و اندى مرد(153) و برادرزاده اش صلاح الدين وزير فاطميان شد.(154) آمورى پس از اين مرحله متوجه شد كه غلبه بر مصر جز با همراهى دولت بيزانس امكان پذير نيست. دولت بيزانس هم به مصر چشم طمع داشت و بر اين اساس با ارسال نيروى دريايى خود به جنگ موافقت نموده و در اواخر سال 563ه" / 1169م. ناوگان بزرگى را به فرماندهى كنتوس تفانوس(155) آماده نمود. سپاه مشترك صليبى ـ بيزانس در ابتداى سال 565ه" / 1169م. دمياط(156) را محاصره كرد,(157) اما پس از پنجاه روز محاصره و با دادن تلفات سنگين دست از محاصره دمياط برداشته و به فلسطين بازگشت. ابن اثير را در قالب مثال چنين توصيف مى كند: ((خرجت النعامه تطلب قرنين رجعت بلا اذنين)).(15با پايان جنگ, دمياط دشمن صليبى چشم از مصر و قلمرو فاطميان برداشت و از اين پس نقش فاطميان در جنگ صليبى خاتمه پذيرفت.
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
صادق هدايت؛ بوف کور
Comment
-
جنگ صليبى هشتم
جنگ صليبى هشتم با هدف سرنگونى دولت حفصى در تونس روى داد. اين جنگ بزرگترين و آخرين جنگ از مجموعه جنگهاى كلاسيك صليبى بود كه همزمان با حملهى مغول به شرق روى داد. برخى از نويسندگان غربى آن را بيهودهترين جنگ صليبى دانستهاند. مقاومت مردم و علماى افريقيه و سرانجام شكست صليبىها، از مهمترين حوادث تاريخى دولت حفصى است كه نقش اساسى در عرصهى روابط بين الملل داشت.
جنگ صليبى هشتم (9 - 668 ق) با هدف سرنگونى دولت حفصى در تونس روى داد. اين جنگ بزرگترين و آخرين جنگ از مجموعه جنگهاى كلاسيك صليبى بود كه همزمان با حملهى مغول به شرق روى داد. برخى از نويسندگان غربى آن را بيهودهترين جنگ صليبى دانستهاند. مقاومت مردم و علماى افريقيه و سرانجام شكست صليبىها، از مهمترين حوادث تاريخى دولت حفصى است كه نقش اساسى در عرصهى روابط بين الملل داشت.
واژههاى كليدى: جنگهاى صليبى، بنى حفص، تونس، لوئى نهم، المستنصرباللَّه.
نگاهى به دولت حفصى
با فروپاشى دولت موحدين در مغرب و آندلس (667 ق)، قلمرو وسيع آنها بين چهار دولت (بنى مرين، بنى عبدالواد، بنى حفص، بنى الاحمر) تقسيم شد. مهمترين اين دولتها توسط فرزندان شيخ عبدالواحد حفصى شكل گرفت كه خود از اصحاب عشره، ياران خاص ابن تومرت بود و فرزن دان او نيز از عناصر اصلى دولت صدسالهى موحدين بودند. دولت حفصى كه در افريقيه (تونس) برپا شد و خود را جانشين خلافت موحدين مىدانست، در سال 627 قمرى توسط ابو زكريا عبدالواحد استقلال يافت. بعد از او پسرش ابوعبداللَّه محمد كه بزرگترين امير دولت حفصى بود، از امير مكه لقب خلافتى المستنصر باللَّه گرفت و همهى دولتهاى مغرب و آندلس و دولت مماليك مصر و شام با او بيعت كردند. چهار دهه حكومت او از شكوفاترين دورههاى تمدن اسلامى بود.
دولت حفصى روابط خوبى با دولتهاى مسيحى و مسلمانان برقرار كرد. 25 تن از خاندان حفصى بهطور موروثى تا سال 981 قمرى به مدت 378 سال حكومت كردند. در اثر حملات متعدد پرتغالىها و همپيمانان آنها و نيز دولت عثمانى و رقابت اين دول بر سواحل مديترانهى غربى، سران جام، تونس تحت تصرف كامل دولت عثمانى در آمد و اين دولت در سال 981 قمرى سقوط كرد. در يك نگاه، پيدايش حفصيان در آفريقاى شمالى، گوياى دولت قدرتمند و بزرگى است كه حدود چهار قرن آن منطقه را تحت سلطهى خود داشت. اين دولت يادآور روزهاى آبادانى و رفاه اقتصادى و پ يشرفت فرهنگى در تاريخ كشور تونس است. از جمله مهمترين حوادث سياسى كه در آغاز حكومت حفصيان روى داد حمله متحدان مسيحى با حمايت و هزينه كليسا به تونس و اشغال شش ماههى بندر قرطَاجَنَّه بود. لوئى نهم(san lui) شاه فرانسه (د 1280 م) - پيشواى سياسى صليبىها كه د ر هالهاى از تقدس و معنويت يك مجاهد مسيحى شناخته شده بود - كار هماهنگى و تدارك حمله به تونس را سامان داد. در زمينه علل و نتايج جنگ صليبى هشتم نظريات متفاوتى ارائه شده است كه جا دارد مورد بررسى قرار گيرد.
زمينهها و علل نبرد صليبى هشتم
دليل توجه به علل حملهى لوئى نهم به تونس اين است كه او در جهت هدف ثابت خود، يعنى باز پسگيرى اورشليم (بيت المقدس)، مىبايست به مقصد فلسطين و يا مصر حركت مىكرد و در دعوت از سران دولتهاى صليبى نيز همين مطلب را اعلام كرد، اما در دهمين روز سفر، در نز ديكى آبهاى تونس، طى جلسهاى خصوصى كه فقط برخى از نزديكان او و بعضى از رؤساى نيروهاى صليبى همراه او حضور داشتند، اعلام كرد كه پيش از شروع جنگ در شرق، قصد دارد به تونس حمله كند. دلايلى كه در مورد اين موضوع ذكر شده است عبارتنداز:
1. تحريك بازرگانان فرانسوى؛
2. موقعيت جديد تونس در جهان اسلام و انتقام شكست لوئى در مصر و پاسخ به تحقير او توسط مستنصر؛
3. اميد به مسيحى شدن تونس؛
4. توطئه پادشاه صقليه (سيسيل).
در ذيل به شرح و بسط هر يك از موارد فوق مىپردازيم.
در بين دلايل متعددى كه در اين مورد ذكر شده است، ابن خلدون، ضمن توجه به هدف و انگيزهى اصلى فرنگىها، به بهانهى ظاهرى آنها براى حمله به تونس اشاره كرده است. او با ذكر سابقهى جنگهاى صليبى، بهطور مجمل از تصرف سواحل شام توسط فرنگىها و آرزوى آنها در باز پسگيرى اورشليم (بيت المقدس) ياد كرده است. باز پسگيرى بيت المقدس در 538 قمرى بهدست صلاح الدين ايوبى و بازگشت متصرفات صليبيون در شام به دامن اسلام، باعث شد آنها پس از گذشت سالها، بار ديگر در اواسط قرن هفتم دور جديدى از جنگهاى صليبى را براى استرداد بيت المقدس آغاز كنند.2 اولين دور اين حملات به مصر بود كه به شكست مفتضحانهى صليبىها در سال 647 قمرى منتهى شد. لوئى نهم كه رهبرى جنگ را به عهده داشت، به شدت تحقير و در اسكندريه زندانى شد و سرانجام با فديهاى سنگين و به شرط اينكه ديگر به خاك مسلمانان تجاوز نكند، آزاد گرديد؛ اما اندكى بعد، نقض پيمان كرد و به بهانهى ظلم سلطان حفصى نسبت به بازرگانان فرانسوى به تونس حمله كرد.3 ابن شماع دربارهى جزئيات داستان بازرگانان فرانسوى، مىنويسد:
يمانى [الُلِيانى4] 300 هزار دينار طلا از تجار فرانسوى براى مدت معينى قرض كرده بود؛ اما هنگامى كه آنها چنين مطلبى را ادعا كردند، با انكار سلطان حفصى روبهرو شدند لذا به لوئى نهم شكايت بردند و او را به جنگ با تونس تحريك كردند. طرح تحريك تجار فرانسوى بهان هاى بود كه شاه فرانسه براى حمله به تونس از آن استفاده كرد؛ زيرا زمانى كه مستنصر از عزم لوئى براى حمله به تونس آگاه شد، گروهى را در سال 667 قمرى / 1269 ميلادى همراه با مبالغى طلا نزد او فرستاد تا مسائل بين بازرگانان تونسى و فرانسوى فيصله يابد و با مذاكره از حملهى وى جلوگيرى شود. لوئى طلاها را گرفت و گفت: منتظر جنگ در خاك خود باشيد. در همين جلسه يكى از فرستادگان مستنصر قصيدهى ابن مطروح، شاعر مصرى، در هجو لوئى در شكست مصر را خواند. مفاد اين قصيده، زندانى شدن لوئى در مصر در خانه ابن لقمان را به او متذكر شده است.
قل للفرنسيس اذا جئتَه
مقال صدق من وزير نصيح
دار ابن لقمان على حالها
و القيد باق و الطواشى صبيح
هنوز اين قصيده به پايان نرسيده بود كه خشم لوئى را برانگيخت و از نقض عهد خود در مورد حمله به تونس عذر خواست و خود را براى حمله به تونس آماده كرد.5
اين جملات حاكى از وجود افراد مختلف با نظرهاى متفاوت در هيئت نمايندگى مستنصر به پاريس است.
دليل و بهانهى ديگر لوئى در حمله به تونس اين بود كه گروهى از سربازان ترك در مراسمى از مقابل مستنصر عبور مىكردند؛ او گفت: اينها كسانىاند كه طاغوت فرنگ را اسير كردند6 و سپس آزاد نمودند. خبر تحقير و تمسخر لوئى نهم در اين مراسم به گوش او رسيد و وى قصد حم له به تونس كرد.7
هدف او از حمله به مصر در 647 قمرى معامله با مسلمانان براى باز پسگرفتن اورشليم در برابر دمياط بود كه با شكستى مفتضحانه مواجه شد و تحقير ناشى از آن همچنان بر دوش او سنگينى مىكرد، ولى از بيم تكرار آن تجربه، چشم از مصر دوخت و در پى آن بود تا آن شكست را د ر تونس جبران كند؛ زيرا تونس مورد توجه جهان اسلام قرار گرفته بود و خود را وارث حقيقى خلافت اسلامى معرفى مىكرد. بنابراين حمله به تونس مانند حمله به نقطهاى صاحب نفوذ در جهان اسلام بود و او گمان مىكرد كه از اين طريق مىتواند خواستههاى خود در مورد فلسطين را به اجرا درآورد.8 در حقيقت ترس صليبىها از نزديكى مصر و تونس، محرك واقعى لوئى براى حمله به تونس بود و صرف تحقير لوئى در مراسمى با حضور سربازان ترك، نمىتوانست انگيزهى اصلى او باشد.
همچنين در رأس فعاليتهاى دول صليبى، به ويژه اقدامات لوئى نهم، تلاش گسترده براى مسيحى كردن دولتهاى اسلامى بود. تونس از جمله حوزههاى بسيار فعال اين سياست بود. از اينرو، گروههاى متعددى از راهبان و بزرگان كليساى روم از آغاز پيدايش دولت حفصى، به ويژه از زمان روى كار آمدن المستنصر باللَّه كه روابط دوستانهاى با دول مسيحى داشت، در شهرهاى تونس در كار تبليغِ مسيحيت بودند. از جمله سرسختترين و مشهورترين اين مبلغان كه خود پرچمدار تبليغ مسيحيت بود، ريمون لول (1233م - 1310م) بود.9 او بارها براى تبليغ مسيحيت به شهرهاى مختلف تونس سفر كرد. از سوى ديگر، گروه زيادى از راهبان، لوئى را متقاعد ساختند كه مستنصر و بسيارى از علماى تونس آمادهى پذيرش مسيحيتاند. برخى از محققان، همين مبشران مسيحى را از جمله عوامل مهم تحريك لوئى در حمله به تونس مىدانند؛10 اما قراين نشان م ىدهد كه اين سخنِ موجهى نيست؛ چون مبلغان مسيحى بنابر مصالح سياسى دولت حفصى و حفظ روابط تجارى با جمهورىهاى ايتاليا، به ويژه جنوا و نيز روابط خاص حفصىها با صقليه كه با تسامح كاملى در جريان بود، به تونس رفت و آمد مىكردند. با اين حال، فعاليتهاى مسيحيان ا ز آغاز با مقاومتهاى جدى و خصومتآميز مسلمانان روبهرو شد. فعاليتهاى ريمون لول، طراح عمليات مذهبى مسيحيان در شمال آفريقا، چندين بار در شهرهاى تونس تحريم شد؛ حتى وى در بجايه توسط قاضى شهر به زندان افتاد و سپس تبعيد شد و سرانجام مردم در همين شهر او را كشت ند. مسيحى شدن مستنصر به عنوان خليفهى مسلمين نيز پذيرفتنى نيست. او در رأس حوزهى بزرگى از علما و فقها و دانشمندان مسلمان بود كه حامى خلافت وى بودند. برونشويك آن را خدعهى مستنصر مىداند.11 برخى از نويسندگان غربى هم به بىپايه بودن اين مطلب تصريح كردهاند . رانسيمان مىنويسد:
لوئى به افسون برادر معتقد گشت كه امير تونس آمادهى قبول مسيحيت است و فقط يك قدرتنمايى كوچك كافى است تا او به جرگهى مسيحيان درآيد. شايد رنجِ بيمارىِ چشم، خرد لوئى را كور ساخته بود.12
حوادث بعدى و مقاومت سرسختانهى تونس در برابر صليبىها نيز بطلان اين مطلب را ثابت كرد.
شكست تلاشهاى سران صليبى، به ويژه لوئى، در مسيحى كردن دولتهاى مغول نيز از جمله قراين بطلان مسيحى شدن مستنصر است. بهطور كلى آنها نتيجهاى ناچيز از اين برنامه به دست آوردند.13 مغولها هيچ گاه آيين خود را به نفع مسيحيت ترك نكردند و صليبىها نه تنها در مس يحى كردن دولتها موفق نبودند و همهى دولتها از قبول دعوت آنها امتناع كردند، بلكه سقوط دولت مسيحى بيزانس از دستاوردهاى منفى آنها در قرون وسطى بود.14نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
صادق هدايت؛ بوف کور
Comment
Comment